خودت مدیریت زندگیتو به دست بگیر.
مدیریت زندگی خود را به قضاوتها و انتظارات دیگران گره نزنیم.
بسیاری از ما چنان به دیگران وابستهایم که حتی خوب یا بد شدن خود را نیز به داوریها و واکنشهای آنها واگذار می کنیم و منتظر تأیید دیگرانیم و از خود نظری نداریم. اگر دیگران از ما تعریف و تمجید نکنند، کارهای نیکو را انجام نمیدهیم و چنانچه ما را سرزنش و نکوهش کنند، کارهای نیکو را ترک میکنیم. اگر به دیگران اعتماد کنیم و چند نفر از اعتماد ما سوء استفاده کنند، به این نتیجه میرسیم که اساساً اعتماد کردن به دیگران کار نادرستی است و آن را برای همیشه کنار میگذاریم. اگر خطاهای دیگران را ببخشیم و در این میان، چند نفر به خاطر بخشایش ما، گستاخ و پررو شوند، برای همیشه دست از عفو و بخشایش برمیداریم. اگر به دیگران کمک کنیم و کسانی از سخاوت ما سوء استفاده کنند، به طور کامل بخشش را ترک میکنیم. اگر کسی که دوستش داریم، به ما خیانت کند، حتی نسبت به سلامت جسم و جان خود نیز بیتوجه میشویم و دست از همۀ کارهایی که برای بهبود کیفیت زندگی ما لازماند، برمیداریم.
همۀ این کارها بدین معنا هستند که ما در درون خود نقطۀ قابل اتکای نیرومندی نداریم و که ما را در درجۀ اول به خاطر نیکبختی خودمان، و در وهلۀ بعد برای تقرّب به حقیقت و خدمت به انسانیت، به کارهای نیکو برانگیزد. عموم انسانها خوب بودنِ خود را به تأیید و تکذیب دیگران گره میزنند و یا کسانی را به عنوان الگو قرار می دهند و کلااز آنها تقلید می کنند و هرکار زشت و زیبایی که آنها انجام می دهند را بدون اینکه با عقل و ذهن خود حلاجی کنند تقلید می کنند. در حقیقت این افراد با این کار تیشه به ریشۀ نیکبختی خود می زنند. انسان اصیل اصول بنیادین زندگی و قانونهای ثابت اخلاقی را مبنای زندگی خود قرار میدهد و بی اعتنا به نظرات و عواطف دیگران، با گامهایی استوار راه خود را طی میکند و کاری به تایید یا رد کارها و رفتارهای خود ندارد و در واقع انتظاری از دیگران ندارد. این چیزیست که من از سالها زندگی در یک کشور اروپایی و مردمش فرا گرفتم. مردم را که در جامعه می بینی اکثرا انتظاری از دیگران ندارند و اصول خود را چه درست چه غلط در زندگی خود دارند و همین باعث شده بدانند که با خودشان چند چند هستند به کدام سمت می روند. البته این به معنای بااصالت زندگی کردننیست ولی به هر حال تکلیفشان با خودشان روشن است و حداقل اگر مسیری راهم به اشتباه می روند دچار شرایط برزخی و ابهام و منتظر رد و تأیید دیگران هم نیستند.
نقل قولهای زیر از مادرترزا، به خوبی این موضوع مهم را تبیین میکند:
"بیشتر انسانها غیرمنطقی و خودخواهاند، اما تو در هر صورت از خطاهای آنها چشمپوشی کن.
اگر مهربان باشی، ممکن است کسانی تو را ریاکار و فریبکار بخوانند، با این حال تو مهربان باش.
اگر موفق شوی، حتماً دوستان دروغین و دوستانِ راستین پیرامون تو جمع میشوند، اما تو موفق بمان.
اگر صادق باشی، ممکن است دیگران تو را فریب دهند، اما تو در هر حال صادق باش.
ممکن است کسانی آنچه را که در طول سالها، با زحمت و کوشش فراوان، ساختهای، یکشبه خراب کنند، با این حال تو سازنده باقی بمان.
اگر خوشبخت شوی، ممکن است دیگران به تو حسودی کنند و تو را بیازارند، اما تو خوشبخت باقی بمان.
ممکن است کارهای خوبِ امروز تو را فردا فراموش کنند، با این حال تو به کارهای خوب خود ادامه بده.
با تمام وجود به دنیا خدمت کن و بدان که در نهایت همه چیز میان تو و خداست، نه میان تو و مردم."
می دانم که انجام این کارها و اینطور رفتار کردن ها تا چه اندازه در شرایط امروز ممکن است بغرنج و سخت باشد ولی به هرحال هرچیزی بهایی دارد. این هم بهای سالم و بااصالت زندگی کردن است.
کافی است که ما در نهایت آگاهی و صداقت، در مسیر درست گام برداریم و با اصول درست زندگی کنیم. در این صورت میتوانیم بی اعتنا به رد و قبول دیگران، با گامهایی استوار در راه خود به پیش برویم. به تعبیر زیبای مولانا، گلی که شکفته شده است، از رد و قبول دیگران بیمی به خود راه نمیدهد:
چون گل بشکفت و روی خود دید
زآن پس ز قبول و رد نترسد
(کلیات شمس، غزل ۷۰۳)

یک درس مهندسی و مدیریت خوانده سرد و گرم چشیده.