گذر عمر

مرداد هم به پایان رسید. واقعا چند مرداد دیگه باید بگذره از عمرمون ؟ انگار همین دیروز بود که سال تحویل شده بود و الان وارد ماه ششمش شدیم. این فرصت ها و زمانها عین برق و باد می گذرند و ما هم بعضا به جای یادگیری علوم و ارتقای شخصیت و وسعت دادن روح فقط به آرزوی های سطحی و پیش پا افتاده خودمان نگاه می کنیم. البته نمی گم نباید آرزوها و خوشی های کوچک داشت ولی خلاصه کردن زندگی در آنها همانقدر غیرعاقلانه است که تمرکز بیش از حد روی یک سری اهداف و فراموش کردن لذت بردن از مسیر.

به امید یک زندگی پربار

دیداری دوباره

امروز بعد از چند ماه که از سفر ژاپن برگشته بودم استادی که راهنمای ما در ژاپن بود به شهر خودش که نزدیک محل زندگی من‌هم هست آمده بود . از قبل مطلع بودم که به این شهر هم می آید . لذا ترتیبی داده بود که تعدادی از همسفری های این سفر و سفرهای قبلی دور هم در یک کافه جمع شوند. روز خوبی بود . صبحش برای چند تا کار شخصی و خرید رفته بودم اونجا و بعدش هم رفتم سرقرارمون. چند دقیقه ای زود تر رسیده بودم و روی لبه صندوق عقب ماشین نشسته بودم‌و داشتم یک پادکست مریوط به رشته خودم را گوش می کردم که ناگهان اومد و گفت هی علی سان ( این که "سان "به چه معنی هست رو رجوع کنید به مجموعه سفرنامه ژاپن) منم کمی سورپرایز شدم و بلند شدم و به گرمی سلام و علیک کردیم و در ماشین را قفل کردم و رفتیم داخل کافه نشستیم تا مابقی مدعوین هم بیان . ایشون تنها بود و همسر و دخترش رفته بودند یک شهر دیگه رو ببینند ایشون هم تو این مدت زمان اومده بود تا با ما دیداری تازه کنه . نشست و خوش و بش کردیم‌و یک غذایی سفارش داد و به منم تعارف کرد و گفت ببخشید گرسنه ام هست صبحانه هم نخوردم خیلی محترمانه بهم تعارف کرد و منم که باهم خودمونی شدیم و رالف صداش می کنم بهش گفتم رالف با من تعارف نکن و من صبحانه خوردم و سیرم راحت باش و غذایی که سفارش دادی رو میل کن. گفت علی سان هرموقع گرسنه ات‌شد بردار با حالت ریلکس گفتم راحت باش رالف . خلاصه صبحانه و ناهار (همون برانچ ) رو میل کرد و همینطور داشتیم راجع به اینکه چه سابجکت هایی رو می شه برای تز فوق انتخاب کرد صحبت می کردیم که کم کم مابقی بچه ها هم رسیدند. همه اونها به جز یک نفر همون همسفری های سفر ژاپن امسال بودند فقط یک نفرشون متعلق به دور اول سفرها بود که اسمش محمد و لبنانی بود و خیلی آدم جنتلمن و تحصیل کرده و باتجربه ای بود و استاد دانشگاه شده بود. در صنایع مختلفی کار کرده و حالا استاد مهندسی با گرایش صنعت دیجیتال در شهری در شرق آلمان شده بود. چند راهنمایی در زمینه کاری به من کرد و بهم گفت هر موقع کاری داشتی بهم زنگ یا ایمیل بزن. خلاصه چندساعتی از تجربیاتش برامون گفت منم از تجربیاتم گفتم و مشکلاتی که داشتم در زمینه رشد کاری و رفع مشکلات در زمینه های ترقی شغلی و مشکلاتی که در محل کار فعلی داریم و کمی ازش راهنمایی خواستم. واقعا وقتی آدم خودش از لحاظ آکادمیک رشد می کند ناخودآگاه سطح فکری اش هم رشد کرده و با افرادی از لحاظ فکری و کاری در سطح خودش هستند بیشتر نشست و برخاست می کند و به اهداف والاتر هم فکر می کند. این افراد هم معمولا افرادی با سواد آکادمیک خوب و عالی هستند. معمولا هم افراد با فرهنگ و جنتلمنی هستند. حداقل تجربه من که این را می گه. البته فرهنگ و اخلاق ربطی به تحصیلات ندارند ولی تحصیلات آکادمیک ناخودآگاه تا حدودی به رشد فرهنگی افراد هم کمک می کند. محمد هم ماشاالله در هر زمینه ای که ما صحبت می کردیم از تجاربش می گفت و ما هم استفاده می کردیم.

خلاصه چند ساعتی باهم صحبت کردیم و خوش گذراندیم. اواخر کار هم دیگر عصر شده و هواکمی خنک تر شد کم کم بچه ها خداحافظی کردند و رفتند و من و محمد و رالف و یکی دیگر از بچه ها ماندیم و کمی بیشتر صحبت کردیم و چند سلفی انداختیم و بعد به گرمی از همدیگه خداحافظی کردیم. رالف که چند روز بعدش به دلیل کاری باهمسر و دخترش راهی سنگاپور بود و از آن طرف هم به ژاپن برمی گشت ما هم همدیگر را بدرقه کرده و باهم ارتباط گرفته و هرکدام به سمت ماشینهامون که هرکدوم در یک سمت از خیابان پارک شده بود رفتیم. در مجموع روز خوبی بود. خوشحال بودم که دوست جدیدی پیدا کردم و رالف را هم دوباره می دیدم . مستحکم کردن دوستی های این چنینی به نفع همه ماست که هزار دوست کم است و یک دشمن زیاد.

شاد و سربلند باشید .

هیچ رابطه سالمی بی وجدان نیست!!!!

یک‌ توصیه به همه دوستانم دارم. اگر در رابطه ای هستید -حالا هررابطه ای چه عاطفی، چه کاری و چه تجاری - و ارزشهاتون در اون زیر پا قرارداده می شه و از شما و صداقت و درستکاری و نقاط قوتتون داره مداوما استفاده می شه و یا مداوما پاسخ و خدمات درخور و قابل توجهی در قبال کارهایی که در قالب اون رابطه انجام می دید نمی گیرید ولی کسی به روی خودش نمیاره ،دارند به طور عمد از شما برای مقاصد خودشان استفاده سو می کنند و وجدانی در اون رابطه وجود نداره چه کاری چه عاطفی. لذا در اولین فرصت در صدد ترک اون رابطه بربیایید و از اون اتمسفر بیرون بیایید. وجدان چه در زمینه کاری چه عاطفی هیچگاه یک طرفه نیست. لذا اگر در هررابطه ای هستید و یک طرفه دارید برای اون رابطه زحمت می کشید بدونید جای شما در اون رابطه کاری، تجاری یا عاطفی نیست و یک رابطه اشتباهی را انتخاب کرده اید. برای اینکه اون دچار نقصان این چنینی نشید مخصوصا در روابط کاری ابتدا جو کاری اون سیستم که می خواهید با اون رابطه کاری برقرار کنید رو بررسی کنید ببینید چقدر پشت هم اندازی ، زیر آب زنی یا هر حرکت غیراخلاقی در اون سیستم قوی هست نمی گم وجود نداره چون تقریبا هیچ سیستمی ندیدم که در انجا افراد ایچنینی وجود نداشته باشند. در رابطه با رابطه عاطفی هم همین هست با استثنای اینکه اگر اون صفات غیراخلاقی که اسم بردم در طرف هست اصلا رابطه رو شروع نشده پرونده اش را ببنیدید ولی اگر اون صفات در طرف وجود خارجی نداره در ابتدای اون رابطه و برای بقا و مستحکم کردنش سنجش طرف در بزنگاههای مختلف یکی از حیاتی ترین نکات هست. البته نمی گم که طرف مقابل را به عمد در ان بزنگاهها قرار بدید چون به عقیده من همین باعث صدمه به اعتمادمتقابل هست ولی خوب دقت کنید که در بزنگاههای خاص واکنش ها چطور هست. البته برای هرکسی یک بزنگاه خاصی ممکنه مهم باشه ولی یک سری از آنها در همه روابط مشترکند. ابتدا روی آنها تمرکز کنید و سپس به سراغ بزنگاههای شخصا مهم بروید. در روابط تجاری هم به خوش حسابی و تعهد طرف مقابل دقت کنید. این کتگوری البته یک‌ کتگوری با تعریف بسیار جنرال و کلی است و خوش حسابی برای هر کس معنی و مفهوم خاصی ممکنه داشته باشه. به هر حال اینها تجربیاتی بود که یا خودم در روابطی که داشتم تجربه کردم یا اینکه تجربه ی دوستان و اطرافیانی بوده که از نزدیک آنها را می شناسم.

امیدوارم که مورد استفاده‌ واقع شود.

دفاع بد

یک مطلبی هست اونم این‌هست که اگر می خواهی چیزی، کسی، سیستم سیاسی، فرهنگی یا یک سنت یا آئین را از ریشه نابود کنید فقط و فقط از اون بد دفاع کنید. همین. این را هم در گذشته دیده ام هم در زمان حال در اطرافم در همه جای دنیا چه در اندازه خرد و کوچک و چه کلان دارم به چشم می بینم و هم قطعا در آینده چنین روشی مرسوم خواهد بود. این روش چه در سطح خرد و کوچک و چه در سطح کلان امتحان خودش را پس داده و چه داستانهای تاریخی که نشنیدم و نخواندم راجع به این روش. برای این کار هم لازمه کار دست افراد کار نابلد و احمق باشه تا با ناآگاهی خودشون تیشه به ریشه اون فرهنگ و آیین یا سیستم بزنند‌. به قول اسکندر که امپراتوری پارس(ایران) را فتح کرده بود ولی در اداره این سرزمین عریض و طویل درمانده بود از مشاورانش پرسید چگونه این کشور را مطیع خودم کنم که به وی پیشنهادهای بسیاری دادند که بسیار این موضوع را تایید می کند

بعضی مشاوران گفتند:

"کتابهایشان را بسوزان، بزرگان و خردمندانشان را بکش و دستور بده به زنان و کودکانشان تجاوز کنند"

اما ظاهراً یکی دیگر از مشاوران پاسخ می‌دهد:

"نیازی به چنین کاری نیست. از میان مردم آن سرزمین، آنها را که نمی‌فهمند و کم سوادند، به کارهای بزرگ بگمار. آنها که میفهمند و باسوادند، به کارهای کوچک و پست بگمار. بی‌سوادها و نفهم‌ها همیشه شکرگزار تو خواهند بود و هیچگاه توانایی طغیان نخواهند داشت. فهمیده‌ها و باسوادها هم یا به سرزمینهای دیگر کوچ می‌کنند یا خسته و سرخورده، عمر خود را تا لحظه مرگ، در گوشه ای از آن سرزمین در انزوا سپری خواهند کرد"

چنین روشی باعث دفاع بد از یک سیستم و فرهنگ و سنت نیز خواهد شد چون افراد پست ،کوچک و احمق با تصمیمات غلط باعث نابودی یک سیستم یا فرهنگ و آیین خواهند شد و عقلا هم که عملا خلع ید شده اند از فشار افسردگی و دلسوزی روز به روز فرسوده تر شده و دست آخر از پای درمی آیند.

باز هم بعضی ها

این روزها رفتارهای عجیب و غریب زیاد می بینم. نمی دانم چی بگم. البته این که می نویسم دلیل بر این نیست که از این دست رفتار ندیده باشم و بار اولی باشه که می بینم . خیر. ولی یک وقتایی یک چیزهایی می بینم که جای تعجب داره و باز هم در عجبم از برخی ها. اینکه طرف میاد و شروع می کنه به یک نفر دیگه توهین کردن و بد و بیراه گفتن و سپس چند دقیقه دیگه میاد و یک کاری ازش می خواد. یعنی ابتدا خوب شخصیت طرف رو خرد می کنه بعد میاد و انتظار داره که طرف کاری رو براش انجام بده تازه هیچ وابستگی از نظر کاری و مالی و یا امثال اینها هم به طرف نداره. جالبه که فوری هم انتظار داره طرف به حرفش گوش بدهد و خواسته اش را رد نکند انگار متوجه این موضوع نیست که زیر سوال بردن عزت نفس دیگری کار زشتیست تازه توهین های خودش را هم توجیح می کنه و می گه من کاری نکردم چیزی نگفتم که و بعد طلبکار که چرا از طرف کاری رو که خواستم حالا در کمال محبت برام انجام نداد. خب عزیز دل تو چه انتظاری از دیگران داری؟ انتظار داری شخصیت طرف مقابل را خرد کنی و بعد طرف بیاید و تا کمر جلوی شما تا بشود و بگوید تو رو خدا اگر کاری هست بگو برایت انجام بدم؟ کاش کمی خودمون از پوست خودمون بیاییم بیرون و از دید یک نفر سوم رفتار و گفتارمون رو برانداز نگاه کنیم و سپس واکنش دیگران رو به قضاوت بنشینیم. من از این دست رفتارها کم ندیدم ولی گفتم حداقل اینجا یکبار بگم تا افراد فکر نکنند که اجازه هرکار و رفتاری با دیگران دارند.

تمام.

حرف حساب

ناله و شکوائیه علی الحساب، حیثیت را برباد می دهد و دلسوزی به همراه نمی آورد.

همین ، نیاز به توضیح بیشتر نمی بینم .

هجوم افکار منفی و عدم تمرکز دارید؟ این روش رو امتحان کنید.

شمام اوقات فراغت دچار هجوم افکار منفی هستيد؟ یا وقتی که مشغول کاری هستید یا مشغول حل مسئله ای مدام تمرکزتون رو از دست می دید و فکرتون منحرف می شه؟

برای جلوگیری از انحراف فکری و هجوم افکار منفی خودتونو با کارهای مثبت سرگرم کنید و روشون تمرکز کنید. این کار به کمی مدیتیشن احتیاج داره. برای تمرین می تونید از کارهای ساده و کوچیک مثل غذا خوردن یا مثلا دوش گرفتن استفاده کنید. هنگامی که غذا میل می کنید سعی کنید تمام تمرکزتون رو به غذایی که دارید می جوید بدید از کارهای دیگه مثل تماشای تلویزیون یا مطالعه خودداری کنید. سعی کنید روی مزه و بوی غذا تمرکز کنید و حسشون کنید. هنگام دوش گرفتن هم همینطور چشمانتون رو ببندید و تمام تمرکز روی بدید روی پوست و مو و جریان آبی که داره روی پوست و مو حرکت می کنه و همینطور صدای شرشر آبی که از شیر آب و دوش جاری می شه اینطوری مغزتون تمرین می کنه تا در زمان حال باقی بمونه و به سمت آینده و گذشته منحرف نشه. یا زمان پیاده روی سعی کنید به نسیمی که به صورتتون می خوره یا صداهایی که در اطراف هست تمرکز کنید مثل صدای پرندگان یا هرچیزی که اونجا در طول مسیر هست. راه دیگر هم ورزش و حرکات بدنی مثل نرمش و دویدن هست‌‌. یوگا هم همینطور. در واقع ورزش خودش ناخودآگاه کاری می کند که مغز مجبور به تمرکز روی حرکات ورزشی و زمان حال بشه. امتحان کنید. اولش سخت هست چون مغز شما به انحراف فکری عادت کرده ولی وقتی مدام تمرینش بدید آهسته آهسته می اموزه که باید در زمان حال باقی بمونه و روی اون تمرکز کنه‌. وقتی به طور طولانی مدت تمرین کردید دیگه در زمانهای حساس و تصمیم گیری های مهم هم مغز شما خودبه‌خود منحرف نمی شه. این روش خیلی خوب و کارامد هست و در کتابهای روانشناسی هم این روش توصیه شده . امتحانش کنید. منم امتحان کردم و مفید بوده.اگر امتحان کردید نتیجه رو بگید.

نیایش صبح

خدای مهربانم

نورت را در وجودمان متجلی کن که

سخت محتاج آنیم …

خدایا

برکت نگاهت را در نگاهمان بریز تا هر

کجا که مینگریم نیکی باشد و مهر …

خدایا

میدانی که خسته ایم از خودمان از

روزمرگی ها از نفرتها از جدایی ها از

من بودن ها و ما نشدن هایمان …

خدایا

دستمان را بگیر تا یادمان باشد که باید

دستی را بگیریم ….

خدایا نگاه مهربانت را از ما دریغ مکن تا

یادمان باشد که باید به تمامی نگاهی

باشیم از سر مهر و عشق به انسانها ..

آمین

بعضی ها

در عجبم از بعضی ها.

بعضی ها که در پی کنترل دیگرانند و چه مستقیم و چه غیر مستقیم در کارهای دیگران دخالت می کنند و اهداف آنها را بد جلوه می دهند تا به اهدافشان نرسند و به طور غیر مستقیم جلوی پیشرفت دیگران را می گیرند در صورتی که خودشان هم خواستار رسیدن به همان اهدافند ولی می خواهند ابتدا خود به آن اهداف رسیده و سپس به دیگران اجازه رسیدن به همان اهداف را بدهند در صورتی که این اهداف چیزی نیست که اگر کسی زودتر یا دیرتر به آنها رسید منفعت بیشتر یا کمتری از رسیدن به آن اهداف نصیبش شود. تنها هدفی که این افراد دنبال می کنند فقط ابراز فخر فروشی به دیگران چه به صورت مستقیم و چه غیر مستقیم است تا فقط سر زبان‌ها باشند و دیگران به به و چه چه کنند. تازه همین افراد در ظاهر ابراز انزجارشان از چاپلوسی گوش فلک را اگر نگوییم کر بلکه کم شنوا می کند.

از آنها گذر کنید. همه عمرشان در پی خودبزرگ جلوه دادن خودشانند. سرسوزنی احساس حسرت نکنید و تزلزلی در خودتان راه ندهید که انسانهای با شخصیت و روح عمیق از روبرویی با چنین شخصیت هایی ابدا متلاطم نخواهند شد.

حس و حال عجیب

مادرم الان چند هفته است رفتند ایران برای دیدار با فامیل و دوست وآشنا . دیروز باهاشون صحبت کردم . چون داخل ایران وضعیت اینترنت افتضاح شده مجبور شدم به خاله ام زنگ بزنم از راه مجازی و ایشون هم زنگ بزنه به مادرم که الان مشهد بودند و گوشی را بگیره جلو تلفن تا من بتونم باهاشون صحبت کنم. حس خوبی پیدا کردم وقتی بهم گفتند که دعامون کردند. گفتند بهم که حرم بودند و برای هممون اول سلامتی و بعدم عاقبتی به خیری و رسیدن به آرزوها و خوشبختی خواستند. نمی دونم این چند روزه چرا این حس و حال بهم دست داده. یک حس و حال عجیبی دارم. پیش خودم فکر می کنم یک واقعه در شرف روی دادن هست و من ازش بی خبرم ولی نمی دونم چی ممکنه باشه. امیدوارم دعاهای مادرم در حق هممون مستجاب بشه. همیشه از خدا سلامتی و طول عمر مادر و پدرم را خواسته ام. وقتی مادرم می گن دعات کردم حس می کنم انگار در امانم. امیدوارم اگر اتفاقی هم قصد روی دادن داره اتفاق مثبتی باشه. شما هم دعا کنید من رو دوستان عزیز و دوست داشتنی.

در پناه خدا

آئينه زندگی

این روزها محرم است و ایام عزاداری.

خوب هست که کمی به سیره کسی که این ماه برای او عزاداری می شه توجه کنیم و کمی مطالعه کنیم. کتاب اینک حسین آئينه زندگی را مطالعه کنید.

پیشینه روضه خوانی رو هم در این ویدئو کلیپ کوتاه ببینید. البته من رد یا تایید نمی کنم ولی دیدنش خالی از لطف نیست.

پیشینه روضه خوانی

التماس دعا

فکرم مشغوله

این روزها سر خیلی هامون‌ شلوغه و فکرامون مشغول و پیش خودمون می گیم کی تموم می شه تا نفس بکشم. ولی به محض اینکه تموم‌شد فوری دوباره یا یک مسئله دیگه پیش میاد یا اینکه دلتنگ روزهای پرمشغله می شیم. یک روز هم خواهد رسید که به تمامی این استرس ها که بی جهت به خودمان وارد کردیم خواهیم خندید. خود من وقتی یادم میاد چند سال پیش برای چه کارهایی بیخود و بی جهت به خودم استرس وارد کردم خنده ام می گیره. بعدش پیش خودم می گم ارزشش رو داشت؟ در ازاش چی گرفتی؟ فقط اعصابت داغون شد و به دستگاه عصبیت صدمه وارد کردی‌ . اون چیزهایی که به دست اوردی واقعا ارزشش اینقدر نبود که روح و جسم خودتو براش خرج کنی‌. هرچند با هرچی مشکل بوجود آمد خدا رو شکر توانستم شخصیتم را رشد بدم. این تعریف از خود نیست. خودم به شخصه خودم را با چند سال پیش خودم قیاس می کنم و می بینم و حس می کنم و محک می زنم. رشد درد داره و دردش هم همین سختی ها و دلمشغولی های بجاست.