سه شخصیت و درسی برای زندگی

یکی از مهمترین درسهایی که واقعه عاشورا به ما می دهد همین گفته دکتر شریعتی است:

دکتر شریعتی می گوید در حادثه کربلا با سه‌ نمونه شخصیت روبرو می‌شویم :

"اول : حسین (ع)

حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شود تا آخر می‌‌ایستد ! خودش و فرزندانش شهید می‌شوند. هزینه انتخابش را می‌‌دهد و به چیزی که نمی‌خواهد تن‌ نمی‌‌دهد. از آب می‌گذرد، از آبرو نه‌ !

دوم: یزید

همه را تسلیم می‌خواهد. مخالف را تحمل نمی‌‌کند. سرِ حرفش می‌‌ایستد. نوه‌ پیغمبر را سر می‌‌ٔبرد. بی‌ آبرویی را به جان میخرد تا به چیزی که می‌‌خواهد برسد

سوم: عمرِ سعد

به روایتِ تاریخ تا روز ٨ محرّم در تردید است. هم خدا را می‌خواهد هم خرما، هم دنیا را می‌خواهد هم اخرت. هم می‌خواهد حسین (ع)را راضی‌ کند هم یزید را ، هم اماراتِ ری را می‌خواهد،هم احترامِ مردم را ، نه‌ حاضر است از قدرت بگذرد ، نه‌ از خوشنامی، هم آب می‌خواهد هم آبرو ، دستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی‌ است که به هیچکدام از چیزهایی که می‌خواهد نمی‌‌رسد نه سهمی از قدرت می‌‌برد نه‌ از خوشنامی

ما آدمهایِ معمولی‌ راستش نه جرات و ارادهِ حسین (ع) شدن را داریم، نه قدرت و ابزارِ یزید شدن را اما در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هست !

من بیش از همه از عمر سعد شدن میترسم..."

راجع به شخصیت های اول و دوم حرفی ندارم چون واضح و مشخص هستند.

اما در مورد شخصیت سوم:

سرنوشت آدمهایی که سبک زندگی شتر گاو پلنگی را انتخاب کرده اند بهتر از سرنوشت عمر سعد نمی شود . بدین معنا که با وجود اینکه طرف حق و ناحق را در بزنگاهها و لحظات مختلف زندگی تشخیص داده اند نه حاضرند طرف حق بایستند و خطرات آنرا بپذیرند و از میان رفتن برخی منافعشان را ببینند و نه آماده اند از مواهب زندگی در طرف ناحق چشم‌پوشی کنند. در همه شئونات زندگی از کوچکترین تا بزرگترین اشل فقط مواهب را می خواهند. در واقع از هر چیزی خوبش را می خواهند و حاضر به پذیرفتن مضرات چیزی نیستند. لذا به خوبی هایش که نمی رسند هیچ، ممکن است بسیار بدتر از بدی هایی که انتظارش را دارند به سرشان بیاید. چقدر من از این دست افراد در اطرافم مشاهده کرده ام. از خدا بخواهیم به ما جرات طرف حق ایستادن و پذیرش مضرات آن را بدهد و در عین حال از تلاش برای خودسازی و افزایش اصالتمان دست برنداریم.

در پناه خدا باشید.

شعر صبحگاهی

سلام صبح همه دوستان عزیز بخیر

غزلی از حافظ را که امروز چشمم به آن افتاد و بسیار پسندیدم را برای شما می فرستم . پندی در آن هست که واقعا ارزش شنیدن برای همه ما دارد.

دلا دلالتِ خیرت کنم به راهِ نجات

مکن به فسق مباهات و زهد هم مَفُروش

ای دل تو را از روی خیرخواهی به راه سعادت ورستگاری راهنمایی می‌کنم. اینکه :

"اوّل سعی کن از کارهای غیراخلاقی،پلیدی وناپاکی پرهیزکنی وچنانچه درشرایطی قرارگرفتی واز روی خطا مرتکبِ گناه و اشتباه شدی بدان افتخار نکنی ودوّم تظاهر به دینداری وزهد هم نکن هرآنچه که می نمایی همان باش،ظاهر وباطنت رایکی باشد."

رسم چینی شکنی

چند وقت پیش یکی از همکلاسانم در این دوره مدیریتی که در حال گذراندن آن هستیم مرا به مراسمی به اسم پولتر آبند Polterabend که در آلمان یک مراسم بدل از ازدواج هست و کسانی را که نتوانسته اند به مراسم ازدواج دعوت کنند دعوت کرده بود. ایشون و همسرش قبلتر محضری ازدواج کرده بودند ولی در کنار مراسم ازدواج رسمی ترجیح داده بودند که یک مراسم پولترن هم تدارک ببینند. در محوطه مابین چند ساختمان و گاراژ چند چتر علم کرده بودند و میز و نیمکت چیده شده بود. پذیرایی هم همراه نوشیدنی که معمولا نوشابه و آب معدنی و بعضا آبجو بود می شد بین هات داگ و پنیر کبابی یکی را انتخاب کنی. این مراسم پولترن نکته جالبش این بود که هر کس وقتی وارد مراسم می شد باید یک شی شکستنی که اغلب از جنس چینی و سفال هست با خود آورده و به زمین می زد و می شکست و بدین ترتیب بدشانسی و بداقبالی را از زوج تازه ازدواج کرده دور می کرد. برایم جالب بود هر کس چیزی بر زمین می زد یکی گلدان قدیمی و بدرد نخور، خانواده بعدی سرویس قدیمی دیس و بشقاب و لیوان چینی یک خانواده دیگر حتی کاسه سینک دستشویی را با خودش آورده بود و به هوا پرتاب می کرد تا به زمین بخورد و خرد شود. همه هم بعد از آن می خندیدند و عروس و داماد را یک لباس مجلسی به نسبت ساده و پوشیده را انتخاب کرده بودند را در آغوش گرفته و به آنها تبریک گفته و هدایای خودشان را به آنها می دادند که معمولا اشیایی زیبا ولی نه چندان قیمتی بود . کلا سادگی و خاکی بودن در این مراسم به چشم می خورد. برایم این رسم چینی شکنی خیلی جالب بود پیش خودم گفتم ببین رفتار و آداب و رسوم بامزه ولی بدون توجیه عقلی در همه فرهنگ ها وجود دارد. به هر حال چند ساعتی را با اونها بودم و با هم گپ و گفت داشتیم و یکی دیگر از بچه ها هم که از همه بچه های گروه ما مبلغی جمع آوری کرده بود یک هدیه از طرف همه ما هم دانشگاهی های این دوستمان به این زوج تازه تقدیم کرد. در قسمتی از آن محل هم عکس های یادگاری از دوران کودکی و نوجوانی و ایام نامزدی و امثالهم عروس و داماد به روی یک پرده با گیره و پونز متصل کرده بودند که آنها را تماشا کردیم. در کل مراسم سادگی و خاکی بودن افراد همانطور که گفتم موج می زد. بعد از گرفتن چند عکس یادگاری و هنگامی که هوا هم کم کم تاریک شده بود از آنها خداحافظی کرده و مجلس را ترک کردم و به محل اقامتم برگشتم.

به راستی قیمت ما انسانها چند است؟

ماه محرم که می رسید در ایران بساط دسته جات عزاداری و روضه خوانی به راه بود. به اروپا هم که آمدم هنوز هم این طور مراسم ها را در مراکز اسلامی و شیعی می بینم. به راستی چرا بعد از قرن ها هنوز هم این شخص گرامی داشته شده برای وی عزاداری می شود؟ امام‌حسین مرگی با عزت داشت. مرگ با عزت جز از زندگی با عزت نشات نمی گیرد. به راستی او چه داشت و آیا برای نسل امروز و حتی کسانی که مذهب را قبول ندارند هم حرفی برای گفتن دارد یا باید او را در ۱۴ قرن پیش خلاصه اش کنیم؟ حالا که درس مدیریت کسب و کار می خوانم اگر بخواهم از این زاویه هم به زندگی امام حسین بپردازم نکته های فراوانی برای اشاره به آنها وجود دارد. به قول کانت فیلسوف آلمانی " هرچیزی یا قیمتی دارد یا شرافتی " بدین معنی که هرچیزی یا ارزش ابزاری دارد یا ارزش ذاتی. شما به عقیده کانت هرچیزی که قیمت مادی داشته باشد می تواند با چیز هم قیمت و ارزش خودش معاوضه شود و این به بسیاری از چیزها در این جهان تسری پیدا کرده. شده که کتاب هایی بسیار پرمحتوا به مقداری معین ارزش گذاری مادی شده اند ولی هم ارزش با کالاهایی شده اند که از لحاظ مفید بودن شاید به اندازه یک دهم آنها هم نیستند. مثلا یک کتاب نفیس شعر و سخنان حکیمانه شاید با یک شی قیمتی و دکوراتیو که فایده جز تزئینی بودن ندارد هم ارزش شده. ولی چرا ما این را درک نمی کنیم؟ چون پول این کار را کرده ولی ما در گذران زندگی متوجه دچار این تباهی شدن نمی شویم. اما نکته مهم اینجاست. آیا چیزی وجود دارد که ما نخواهیم‌آنرا در ازای یک چیز قیمتی یا پول معامله کنیم؟ در این جهان که هرچیزی ابزاری شده و هیچ چیزی ذاتا ارزشمند نیست و ما در محاصره ابزار و بازار هستیم و هرچیزی حتی خود انسان هم قابل فروش شده.

پاسخ به این سوال حیثیتی چیست؟ آیا همه چیز ما قابل معامله است؟

امام حسین به این سوال پاسخ می دهد. در نگاه او بسیاری چیزها قیمت ندارند بلکه شرافت دارند و قابل فروش و معامله نیستند. عزت نفس و انسان شرافت دارد. امام حسین با یزید بیعت نکرد و عزت نفس خودش را با نپذیرفتن ولایت یزید بر خودش زیر سوال نبرد. این یعنی عزت شرافت دارد و قابل معامله نیست. همچنین امام حسین کسی را که راه و آب را بر او بسته بود بخشید چون فهمید که اشتباه کرده و قصد بازگشت دارد در حالی که می توانست از وی انتقام بگیرد. این عمل هم یعنی انسان و انسانیت هنوز شرافت دارد. او این نکته را می پذیرد تا اثبات کند که نجات زندگی یک انسان هنوز هم ارزش ذاتی دارد. او جانش را می دهد تا زندگان زندگی بیابند. شمشیر و اسب یکی از یاران قدیمی اش را که نمی خواهد وی را همراهی کند و در عوض آنها را پیشکش می کند قبول نمی کند و می گوید من دنبال چیز دیگری آمده بودم. آری امام حسین هنوز هم برای امروزی ها حرف برای گفتن دارد. برای داشتن مرگی باعزت و زیبا باید یک زندگی زیبا و عزتمند داشت. قبلا یک کتاب به نام اینک حسین آئینه زندگی را پیشنهاد کرده بودم و باز هم پیشنهاد می کنم آنرا تهیه کرده و مطالعه کنید. مرا هم در این ماه از دعای خیر محروم نکنید

در پناه خدا.

یکی از بهترین دعاها

رحم فرما بر قصورِ فهم‌ها

ای ورای عقل‌ها و وهم‌ها

(مثنوی، دفتر ششم)

تمرین خوب بودن

خوب بودن را اینگونه می توان تمرین کرد.

عالمی را پرسیدند:

خوب بودن را کدام روز بهتر است؟

عالم فرمود:

یک روز قبل از مرگ

دیگران حیران شدند و گفتند:

ولی زمان مرگ را هیچکس نمیداند

عالم فرمود: پس هر روز زندگی را روز آخر فکر کن،

خوب باش و عشق بورز، شاید فردایی نباشد...!

- علی اکبر دهخدا

در پی تغییر و بهبود خود باشیم نه تغییر و بهبود دنیا و دیگران که اگر هرکس خود تغییر کرد جهان خود به خود بهبود می یابد.

پندی از سعدی

تیغ بُرّان گر به دستت داد

چرخ روزگار

هرچه می خواهی بِبُر

اما مَبُر نان کسی!

سعدی

پندی آموزنده

از بزرگی پرسیدند خداوند را چگونه شناختی، در پاسخ به این پرسش این جمله را بیان نمود:

"خداوند را در برهم زدن تصمیمات و اراده ها و حل گره ها و عقده ها شناختم"

چقدر ما تصمیماتی را در زندگی روزمره و در سطح خرد و کلان می گیریم ولی باوجود تمامی تمهیدات اندیشیده شده بازهم به مقصود مورد نظر نمی رسیم. قبلا هم‌گفتم در این دنیا قرار نیست هر چیزی بر مدار میل ما بچرخد لذا اگر این جمله را سرلوحه قرار بدهیم کمتر دچار ناراحتی خواهیم شد. یادم هست یک فیلسوف و روشنفکر دینی یک جمله زیبا برزبان آورده بود که به نحوی جمله بالا را کم و بیش تایید می کند. آن هم این بود که:

" همیشه انتظاراتتان را در هر شرایطی در حد معقول و یا پایین نگه دارید و بی اندازه بالا نبرید، با وجود این کار اگر به پیروزی رسیده و به هدفتان دست‌یافتید دچار شادی و شعف دوچندان خواهید شد و اگر شکست خوردید احساس سرشکستگی و نومیدی به شما مستولی نخواهد شد"

چقدر این جمله کاربردیست. تلاش کنیم به آن جامه عمل بپوشانیم.

زندگی در لحظه

این که می گویند در لحظه زندگی کن را شاید بتوان از همین متن دریافت:

"یک روز ، چشم باز می کنی و می بینی عزیز ترین آدمِ زندگی ات ، دیگر نیست ! کسی که فکرش را هم نمی کردی ، رفتنی باشد ... به همین سادگی ، آدم ها می روند ، و جایِشان ، برایِ همیشه خالی می مانَد ! عزیزانت را همین ثانیه دوست داشته باش ! منتظرِ هیچ فردا و روزِ مبادایی نباش ! چه آدم ها که با زخمِ سکوت و تنهایی ، رفتند ، و چه دوستت دارم ها که تا همیشه ، میانِ حنجره هایِ زمان ، گیر کرد . " مبادا " یعنی امروز ، یعنی الان ، یعنی همین لحظه !!! "

چقدر این طرز فکر و سبک زندگی ارزشمند است. به شخصه تلاشم اینست که سبک زندگی در لحظه زندگی را روز به روز بیشتر در زندگی ام جای بیاندازم. تفاوت این سبک از زندگی با سبک های دیگر را در انسانهای دیگر می بینم . می بینم که در لحظه زندگی کن ها چقدر شاد تر و بدون حسرت تر زندگی می کنند. قبلا در متون‌قبلی هم بارها به این سبک از زندگی تاکید داشتم و هنوز هم تلاشم همین است . تلاش ‌کنیم این سبک را بیشتر در زندگی خودمان به کار ببریم.