توقع زیادیست که.....

این جمله رو امروز خوندم و به نظرم خیلی نیاز به توضیح نداره

"توقع زیادیست که تو را به خاطر خودت بخواهند، از خدا که بالاتر نیستی، مردم اینجا خدا را هم به خاطر وعده هایش می پرستند"

این جملات امروزه خیلی مبتلابه شده و درس زندگیست. هرچی نیاز به تو بیشتر ، تقاضای به تو نزدیک شدن هم بیشتر. تو دیگر تو نیستی و شخصیتت برای کسی مهم نیست. مخلوطی از منابع تامین نیازها و آرزوهای دیگرانی هستی که می خواهند کم و بیش و با هزینه کمتر از تو یا امکاناتی که از قبل تو نصیبشان می شود استفاده ببرند .اگر چنین چیزی را در زندگی خودم‌تجربه نکرده بودم قطعا نه این‌جمله را تایید می کردم نه اینجا می نوشتم .

مذاکره و اصولش

سلام دوستان عزیز

این چند روز سرم خیلی شلوغ بوده و وبلاگ به روز رسانی نشده. واقعا این چند روز چندتا کار برام پیش اومد که به روز رسانی وبلاگ رو این چند روز به حاشیه برد و وقتم رو گرفت. خیلی نمی خوام بهشون بپردازم. بریم سراغ مطلب اصلی‌.

یکی دو روز پیش یک بنده خدایی یک سری فایل مذاکره برای من فرستاد خیلی فایل های جذاب و کاربردی هستند و فعلا مشغول گوش دادن به آنها هستم. برای من و رشته ای که در کنار کارم مشغول به تحصیل هستم خیلی مفید هستند. چه خوب هست که کسانی به فکر آدم و خیرخواه او باشند. کسی که راجع به فنون مذاکره در آن صحبت می کند یک کارشناس حاذق در این زمینه هست که در یکی از دانشگاههای به نام کشور تدریس داره‌. امیدوارم که بتونم ازش استفاده کنم. اصول و فنون مذاکره رو در ترم های بعدی باهاش سروکار داریم. مطلب جالبی که می گه اینه که مذاکره در سطح کلان نیست حتی در زندگی خصوصی خودت هم جریان داره وقتی با یک‌نفر داری صحبت می کنی تا قانعش کنی و اونم می خواد قانعت کنه در واقع دارید مذاکره می کنید. یکی از اصولی که نام برد برای مذاکره این بود که مذاکره وقتی مذاکره است که دو طرف بخوان باهم مذاکره کنند ولی وقتی کسی یک‌ طرفه بخواد طرف دیگه رو قانع کنه و اون طرفم‌نمی خواد باهاش حتی حرف بزنه این اسمش مذاکره نیست وقت تلف کردنه . مذاکره وقتی مذاکره است که دو طرف بخوان باهم حرف بزنند و بدونند که باید یک جاهایی trade off (بده بستان) داشته باشند و باهم منافع مشترک یا وابستگی منافع داشته باشند. اگر این سه یا چهار پیش شرط وجود نداشته باشه اسمش دیگر مذاکره نیست. خلاصه اینکه فاکتورهای زیادی در نتیجه دادن مذاکره موثرند. ایشالا اگر عمری بود و گوش دادم و مطالب جدیدی آموختم سعی می کنم با شما دوستان هم به اشتراک بگذارم تا شما هم استفاده ببرید.

روز خوبی داشته باشید.

عید غدیر

سلام دوستان

دیروز عید غدیر بود. عید همتون مبارک.

واقعا این روزها دارم فکر می کنم اگر حضرت علی (ع) این روزها حضور داشتند و نگاهی به حکومت های دنیا اعم از حکومت کشورهای اسلامی و غیر اسلامی می انداختند چه می کردند يا اگر حکومتی تشکیل می دادند شیوه حکومت داری ایشان به شیوه حکومت داری کدام کشور نزدیک تر می بود؟ یک کتاب هست که چند سال پیش بهم هدیه داده شد تا مطالعه کنم به اسم اخلاق زمامداری. درش شیوه حکومت کردن حضرت علی (ع) توصیف شده بود. توصیه می کنم مطالعه اش کنید. اونوقت شاید بتونیم کمی حدس بزنیم اگر امام علی (ع) در قرن ۲۱ میلادی می زیست و حکومتی تشکیل می داد حکومتش به چه سبک و سیاقی می بود.

کلا به شیوه زندگی اجتماعی سیاسی خصوصی افراد بزرگ علی الخصوص افرادی که کارهای بزرگ در تاریخ انجام داده اند و سبک و روشی را پایه گذاری کرده اند علاقه دارم و طرز فکر و رفتار اونها اگر اثر مثبتی روی جوامع گذاشته باشند برای من درس زندگی هست و اگر مطلبی در این باره پیدا کنم مطالعه می کنم. به شما هم توصیه می کنم اگر علاقه مندید مطالعه کنید.

همه تخم مرغ هایت را در یک سبد نگذار

یک‌ واحد در رشته ما هست به اسم کورپوریت فاینانس که در آن انواع و اقسام مدل شرکت ها از سهامی عام گرفته تا سهامی خاص و با مسؤلیت محدود و .... را شرح و توصیف می کند. در کنار آن مدل های سرمایه گذاری در بورس و توزیع ریسک در سرمایه گذاری در بورس و همینطور ارزش سرمایه اولیه در چند سال آینده را شرح و توضیح می دهد. استاد این واحد خودش در این رشته سالها کار کرده و علاقه زیادی هم به برندگان جوایز نوبل در اقتصاد داره. در جلسه اول از سمینار به ما گفت که می خواهید شرکت تاسیس کنید یا جایزه نوبل ببرید کدومش؟ منم به شوخی دست بلند کردم و گفتم هردو که بانی خنده در جلسه شد. آقا تا روز آخر سمینار تا می خواست یک مبحث رو توضیح بده می گفت چون همتون هم می خواهید نوبل ببرید و هم شرکت موفق تاسیس کنید این مطلب بدردتون می خوره😄😄😂😆و همینطوری بانی خنده و شوخی سرکلاس می شد.

در خلال این سمینار یک تئوری مهم در زمینه سرمایه‌گذاری در بورس که توسط هری ام مارکویتز آمریکایی در سال ۱۹۵۲ مطرح شده و در سال ۱۹۹۰ به همین خاطر ایشون نوبل اقتصاد گرفته بود به عنوان بخشی از درس به تفصیل بهش پرداخته شد. خلاصه این تئوری که به اسم تئوری پورت فولیو معروف هست بر مبنای این ضرب المثل هست که همه تخم مرغ هات رو داخل یک سبد قرار نده. یعنی همه سرمایه ات در بورس را در یک شرکت خاص سرمایه گذاری نکن تا ریسک سرمایه گذاری ات در سهام کاهش پیدا کنه. بر مبنای این مثل اقای مارکویز که یک ریاضی دان هم هست یک فرمول برای توزیع سرمایه تعریف کرده که برمبنای آن می توان سرمایه اولیه را قسمت بندی کرد و هر قسمت سرمایه را در یک شرکت خاص سرمایه گذاری نمود تا در صورت افت ارزش سرمایه کل سرمایه اولیه بر باد نره و شاید بشه با قسمت دیگه که در یک شرکت دیگه سرمایه گذاری شده و سهام آن خریداری شده اون ضرر را جبران کرد و اگر هم هردو شرکت رشد سهام داشتند که سرمایه شما چند برابر شده‌‌. توصیف این تئوری پیچیده است و در مقال نمی گنجه. این تئوری امروزه تقریبا پایه اکثر سرمایه گذاری ها در بورس هست و به صورت یک قانون نانوشته در اومده. الان چند روزه خودم رو مشغول کردم تا ازش سردربیارم چون می خوام یک مینی تز که به عنوان امتحان این درس در نظر گرفته شده را در این زمینه بنویسم و با استفاده از این تئوری توزیع ریسک در سرمایه گذاری در سهام چند شرکت مطرح در بورس را با قرار دادن سهام این چند شرکت در فرمول تعریف شده این تئوری بسنجم. الآن دنبال پیاده کردن این فرمول در اکسل هستم به کمک همکلاسی خودم که اون هم همین موضوع را انتخاب کرده. اگر بتونیم پياده اش کنیم نصف بیشتر راه را رفتیم و فقط کافی ارقام را داخل فرمول تعریف شده در اکسل ریخته و نتایج را بررسی و تحلیل کنيم و سپس نتایج تحلیل و بررسی را در قالب مینی تز بنویسیم و تحویل بدهیم. امیدوارم که بتونم به امید خدا این کار رو هم مانند واحد های قبلی به خوبی به سرانجام برسونم.

جدای از تمام مطالبی که الان اسم بردم از همه بیشتر مبنای این تئوری نظرم را جلب کرد. "همه تخم مرغ هات رو داخل یک‌ سبد نگذار" جالب هست که این مثل در همه جا کاربرد داره هم در دوست و شریک پیدا کردن، هم در سرمایه گذاری کردن، هم در صنعت بیمه و هم در بسیاری زمینه ها. برام خیلی جالبه که خیلی ها می دونند نباید فقط به یک منبع متکی باشند ولی بازهم این کار رو می کنند آنهم به دلایل واهی مثل رودربایستی و خیلی مسائل و سنت های غلط مشابه. در این مثل بر عدم اعتماد به یک منبع یا فرد یا محل خاص تاکید زیادی شده که متأسفانه یا خوشبختانه درست هم هست. نمودش هم در مثل یک دشمن زیاد است و هزار دوست کم به وضوح مشخص هست. دنیا جایی شده که اگر شریان حیاتی، مالی، جانی ، اعتمادی و .... تنها به یک منبع خاص متصل باشه خطر و ریسک باخت بسیار بالا می ره. این واحد هم نه تنها درسی برای سرمایه گذاری در بازارهای مالی بلکه در بازارهای دیگه مثل دوست یابی و اعتماد و شراکت و بسیاری زمینه های دیگر برای من داشت. اميدوارم که بتونم در زندگی هم آن را پیاده کنم.

عید قربان

عید همگی مبارک.

در این عید یاد بگیریم که هوای نفسانی و خوی سلطه طلبی را قربانی کنیم. بیاموزیم که قربانی کردن فقط قربانی کردن حیوانات و چهارپایان نیست قربانی کردن هرچیزیسیت که به روح و روان ما صدمه می زند و آن را به سمت کوچکی و پستی می برد. کاش یاد بگیریم. کاش .

نیایش

ﺧﺪﺍﯾﺎ !!!

ﻣﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﻢ ، ﺁﯾﻨﺪﻩ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺍﺳﺖ .

ﻭﻟﯽ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﻡ ؛ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ

ﻭ ﺗﻮ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ

ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ !!!

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ،

ﻋﺸﻖ ﺣﻘﯿﻘﯽ ،،،

ﺳﻼﻣﺘﯽ ،،،

ﺁﺭﺍﻣﺶ ،،،

ﻭ ﻧﯿﮑﺒﺨﺘﯽ ،،،

ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ .

ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻋﻄﺎ ﮐﻦ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻫﺮ ﺁنچه ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺧﯿﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﻟﺸﺎﻥ ﺭﺍ

ﻟﺒﺮﯾﺰ ﮐﻦ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﻟﺒﺎﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮔﻞ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺷﮑﻮﻓﺎ ﮐﻦ .

ﺁﻣﯿﻦ ﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﺗﺮﯾﻦ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺎﻥ

زادروز پدر

این آخر هفته پیش پدر و مادرم بودم و به آنها سر زدم. روز تولد پدرم هم بود و ما دست جمعی به یک رستوران رفته و در آنجا نهار را مهمان پدرم بودیم. بعد از بازگشت به خانه هدایایی که برای پدرم تهیه کرده بودیم را به پدرم دادیم برادرم وسط راه به طور بسیار سورپرایز کننده ای دسته گلی برای پدرم خرید که در خریدش مشارکت کردم و آنرا مشترکا به پدرم اهدا کردیم. دسته گل زیبایی بود. به غیر از آن من پیراهنی با رنگ روشن که به عنوان هدیه برای پدر خریداری کرده بودم به ایشون اهدا کردم و گفتم که پدر جان الان زمانیست که شما دیگر رخت و لباس سیاه را که به خاطر فوت مادربزرگم به تن کرده اید رو با این پیراهن عوض کنید و کمی از حالت سوگواری برای مادربزرگم بیرون بیایید. این کار را صورت دادم چون می دانم پدرم چقدز به مادرشون علاقه داشتند و درگذشت ایشون ضایعه ای دردناک برای ایشون بود. با این کار سعی کردم کمی تسکین روحی به پدرم بدهم. مادر و برادرم هم هدایای مشابهی را تهیه کرده بودند که به پدرم دادند. ایشون هم خیلی از بابت هدایا خوشحال شدند و ما را به نوبت در آغوش گرفته و بوسیدند. خوشحال بودم که پدرم را تاحدودی خوشحال می دیدم و تسکین غم هایشان شده بودم. این شرایطی که در آن هستم را تا حدود زیادی مدیون پدرم هستم که اگر ایشون و حمایت هاشون نبود الان شرایط ما به خوبی شرایط فعلی نبود و شاید به مراتب بدتر می بود. درسها و نصایح و توصیه های ایشون بسیار به من در زندگی علی الخصوص در این چند سال اخیر کمک فراوانی کرد.

قدر پدر و مادرها را بدونید که گنج هایی در قامت انسان هستند.

نیایش امروز

امروز این دعا را جایی خواندم. چقدر که وصف حال بسیاری از ماست.

خدای من نمیدانم گاهی کجای دنیا گم ات میکنم

در هیاهوی بازار … در خستگی هنگام نماز ! در وسوسه های نفس ام… نمیدانم…. اما ، گاهی تو را گم میکنم مثل کودکی که در بازار دستان مهربان مادرش را رها کرده به تماشای اسباب‌بازی مشغول است…! بعد میبیند مادرش نیست و هیچ اسباب بازی او را خوشحال نمیکند…!

به کودکی ام بنگر… هرچند خودم تو را گم میکنم اما ….تو پیدایم کن…..