وقتی کسی حمله رو به جلو می کند چه کنیم؟

یک زمانهایی آدم یکسری افراد رو می بینه که در جواب درخواستی که ازشون داری یا به جای پاسخگویی استراتژی حمله رو به جلو رو اتخاذ می کنند. این افراد واقعا از جهتی سلطه طلب و تا حدودی هم ترسو هستند. از این رو سلطه طلب چون می خواهند با حمله پیش دستانه یک شوک ناگهانی در طرف مقابل ایجاد کنند تا طرف هنوز در همون ابتدای کار تحت تأثیر شوک برای لحظاتی از اعتماد ب نفس خالی بشود و آنها بتوانند حرف خودشان را به کرسی بنشانند‌‌. در این مواقع انسانهای ضعیف فورا تسلیم می شوند ولی انسانهای معتمد به نفس و دارای عزت نفس بالا ابدا دچار تزلزل نمی شوند و یک نکته برای شکست دادن این افراد همین هست که در زمانی که تشخیص دادیم طرف حمله رو به جلو را در عوض پاسخ به سوال یا درخواست ما انتخاب کرده اصلا جا نزده و محکم بایستیم. این لزوما به این معنی نیست که بخواهیم ما هم به طرف حمله کنیم. بلکه فقط کافیست طرف مقابل حس کند که حمله اش به شخصیت ما کارگر نیافتاده است. در چنین بزنگاههایی باید با آرامش و طمانینه ایستاد تا طرف حس کند حمله اش اثری در ما نداشته‌. درست در همین لحظه است که دقیقا شخص حمله کننده روحیه اش تضعیف شده و ضربه کاری را از ما دریافت می کنه‌ چون خودش اساسا انسان از لحاظ روحیه ضعیفیست. همین ضعف باعث ترسو بودن آنها هم می شود. چون اولا ترس این را دارند که به هدفشان نرسند و دوما از این نکته می ترسند که طرف مقابل در مقابل حمله آنها متقابلا حمله ای به آنها صورت دهد. پس بنابراین با روحیه ای محکم و سرشار از آرامش و بدون عکس العمل خاصی درمقابل حمله آنها رفتار کنیم. همین آرامش و عدم تزلزل آنها را منفعل خواهد کرد. حفظ آرامش و ارتقاء عزت نفس ولی تمرین و ممارست می خواهد و این درسیست که از زندگی گرفتم. در قدمهای بعدی و پس از خثی سازی حمله می شود تمهيداتی اندیشید تا فرصت حمله رو به جلو در بزنگاههای بعدی از این افراد گرفته شود و آنها را خلع سلاح شده وحداقل دیگر از این استراتژی در برخورد با شما استفاده نکنند.

به شخصه از نزدیک با چنین آدمهایی در زندگی طرف بودم و می دانم عدم تزلزل و خودباختگی در حملات رو به جلو رمز عدم موفقیت حمله کننده است.

بیکار ننشینید!!!!!

هیچ وقت تنها و بیکار ننشینید. تنها و بیکار نشستن فقط باعث هجوم افکار منفی به ذهن شماست. مخصوصا زمانهایی که گرفتاری های زندگی کاری و خصوصی شما زیاد هستند‌‌‌. درست در همین زمانها هستند که وقتی انسان لحظه ای اوقات فراغت از مشغله های کاری و شخصی پیدا می کنه و بیکار هم نشسته افکار بدرد نخور و توهمات آزاردهنده به ذهنش حمله می کنند و اگر بهشون فرصت بدی چنان آدم رو فلج می کنند که آدم دلش نمی خواد اصلا از جاش تکون بخوره و در جا میخکوب می شه. همین بهانه ای می شه برای تشدید اون حملات اضطرابی و روانی . پس وقتی کمی فراغ بال پیدا کردید از کارهاتون ، سرخودتون رو با یک سرگرمی جذاب و آموزنده گرم کنید. مثلا یک کتاب مفید مطالعه کنید یا یک مستند آموزنده یا یک فیلم کمدی جذاب تماشا کنید. ورزش یا پیاده روی در هوای آزاد خیلی پیشنهاد می شه‌ در این مواقع چون در واقع شما رو در زمان حال نگه می داره و در واقع نوعی ایجاد مدیتیشن می کنه که از انحراف فکرتون به زمانهای گذشته و آینده و خاطرات تلخ جلوگیری می کنه. خلاصه هرکار مفیدی که فکر می کنید جلوی هجوم افکار منفی رو می گیره انجام بدید.

این هایی که گفتم رو خودم تجربه کردم و قبلا هم در پست های قبلی بهش پرداختم. دلیل تاکیدم به خاطر اهمیت زیاد آنهاست. چون هجوم افکار منفی انسان رو ممکنه تا مرز خودباختگی یا جنون و امثال اینها هم پیش ببره اگر عنانی بر آنها زده نشه. امیدوارم که تجربیاتم برای شما دوستان مفید واقع بشه‌.

راز و نیاز امشب

فرازهایی از دعای جوشن کبیر

اى دوست آنکس که دوستى ندارد اى طبیب آن کس که طبیبى ندارد اى پاسخ ده آن کس که پاسخ ده ندارد اى یار دلسوز آن کس که دلسوزى ندارد اى رفیق آن کس که رفیق ندارد اى فریادرس آن کس که فریادرسى ندارد اى راهنماى آنکه راهنمایى ندارد اى مونس آنکس که مونسى ندارد اى ترحم کننده آن کس که ترحم کننده اى ندارد اى همدم آن کس که همدمى ندارد

اى که مى داند خواسته دل هر خواهنده را اى که آگاه است از نهاد خاموشان اى که مى شنود ناله خسته دلان اى که مى بیند گریه ترسناکان اى که دارد خواسته هاى خواستاران را اى که بپذیرد عذر توبه کنندگان اى که اصلاح نکند کار مفسدان را اى که از بین نبرد پاداش نیکوکاران اى که دور نباشد از دل عارفان اى بخشنده ترین بخشندگان

چقدر این فرازها رو دوست دارم

خدایا در این دنیا فریادرسی چون تو نداریم خودت یاور ما باش در این سختیها.

التماس دعا

درد دل با خدا و تمرین صبر

شب چهارشنبه که شب قدر بود بد جور دلم گرفته بود. بعد از اینکه افطار کردم ، نماز مغرب و عشا رو خوندم و بعدش یکم نشستم سرجانماز و بلند نشدم فوری. حسابی فکرم مشغول بود. شروع کردم‌ با خدا حرف زدن بغض بدجور گلوم رو گرفته بود. به آزار و اذیت هایی که شده بودم فکر می کردم. خبرهایی که این روزها از ایران و جاهای دیگه برای من میاد و مربوط به منه دلشکسته ام کرده بود. یک نگاه رو به بالا انداختم و با بغض شروع به صحبت با خدا کردم. گفتم خدایا کمکم کن ، من تو رو وکیل خودم قرار دادم و بهت توکل کردم. اون کسانی که برای من در این مدت زدند و دردسر درست کردند رو به خودت واگذار کردم. دستم که به جایی نمی رسه برای دادخواهی، تنها جایی که حرفهام رو می تونه بشنوه و درک کنه خودت هستی ، لطفی کن و حداقل کمکم کن تا تاب مقاومت داشته باشم و صبر و شکیبایی رو در من افزایش بده و اونهایی رو هم که بهم ظلم کردند رو خودت به سزای اعمالشون برسون چون تو رو وکیل خودم کردم خودت هراقدامی لازمه صورت بده . در اون بین پیش خدا اعتراف کردم که خدایا من نمی گم خودم بی عیب و نقصم و می دونم که در این زندگی و این چندسال در بزنگاههای مختلف بد رفتار کردم و تقصیر زیادی دارم ولی تو به کرمت لطفی به من بکن و منو ببخش. اشکهام داشت جاری می شد از ناراحتی یواش یواش. بدجوری این دلگیری حالم رو بد کرده بود شب قدر هم بود و مزید بر علت که با ناراحتی بیشتری با خدا حرف بزنم و ازش مدد بخوام.

راستش رو بخواهید یک وقتهایی بابت ظلمهایی که بهم شده بدجور این چندوقته دلگیرم و از یکسری افراد بیزار شدم و بدجور دلم می خواد خدا تقاص ظلمهایی که به من کردن رو ازشون بگیره ولی از طرفی وقتی داستان زندگی بعضی انسانهای بزرگ مثل امام حسین یا حضرت زینب یا نلسن ماندلا رو می خونم یا می شنوم عجیب از خودم می پرسم چطور اونها روحشون اینقدر بزرگ بوده که با وجود اینکه صدها برابر من ظلم بهشون شده بوده و عزیزترین کسانی که داشتند جلوی چشماشون قربانی شدن و هزاران نوع شکنجه روحی و روانی و جسمی شدند ولی بازهم عبور می کنند و می بخشند و می گن ما جز زیبایی ندیدیم. همونجاهاست که از خدا می خوام خدایا صبر بده بهم صبر، شرح صدر بهم بده و روح و روان من رو اینقدر بزرگ بفرما که بتونم حداقل سرسوزنی مثل اون افراد باشم. این افراد واقعا برای من درس زندگی هستند برای تمرین شکیبایی‌. امیدوارم بتونم بازهم بیشتر و بیشتر شکیبایی رو افزایش بدهم داخل وجودم. در باقیمونده ماه رمضان هم از خدا این رو خواهم خواست. از شما دوستان عزیزم هم می خواهم حتما من رو یاد کنید اگر نیایشی در این شب ها می کنید‌.

شب قدر و قدری تفکر

در این شب قدری حداقل اگر عبادتی هم نمی کنیم کمی به خودمان و تصمیمات، مسیر و مقصدی که می خواهیم در زندگیمان آنها را طی کنیم و به آن برسیم عميق تر فکر کنیم. اندکی تأمل راه دوری نمی رود. واقعا این روزها ذهن اکثرمان پر شده از افکار سطحی . باور کنید این تفکر عمیق ثوابش کمتر از عبادت نیست که گفته اند یک ساعت تفکر معادل هفتاد سال عبادتست‌. از خدا بخواهیم به ما صبر و تحمل بیشتر در زندگی دنیوی عنایت کند.

باور کنید هرروز که جلوتر می روم بیشتر به خالی بودن و سطحی بودن و بی ارزش بودن این دنیا پی می برم. البته این به این معنا نیست که تارک این دنیا شده ام، نه اصلا این طور نیست. تلاشم را در این دنیا برای رسیدن به مقاصدی که دارم را می کنم. از طرفی کوشش می کنم که دلبستگی زیادی به شادی های این دنیا نداشته باشم و از طرف دیگر به دلیل غم و غصه های این دنیا خودخوری نکنم و خود را رنج ندهم چون به این نکته و اصل بسیار مهم در دنیا واقفم که هیچ چیزی در این دنیا ابدی و دائمی نیست و سرانجام روزی به پایان خود نزدیک می شود و از بین می رود. برای درک این قانون دنیوی تلاش و تمرکزم بر افزایش صبر شکیبایی و کاهش شتابگری و عجله است. باشد که همه ما به درجه ای از شکیبایی برسیم که رویدادهای این دنیا تلاطمی چندانی در شخصیت و روحمان وارد نکند. این را امشب از پروردگار خواستم.

التماس دعای فراوان از همه دوستان عزیز

تو مگو همه به جنگند ز صلح من چه آید

تو یکی نه ای هزاری تو چراغ خود بیافروز

یک خودکشی

امروز خبر خودکشی زنده یاد کیومرث پوراحمد کارگردان معروف اصفهانی در سن ۷۴ سالگی که ما با قصه های مجیدش خاطره ها داشتیم منو متحیر کرد. خدایش رحمت کند. یک زمان هایی وقتی انسانهای معروف و با شخصیتی دست به چنین کارهایی می زنند متحیر می شوم. حال که طرف سنی ازش گذشته و انسان با شخصیتیست که کارهای غیرعاقلانه از وی سراغ نداریم دست به خودکشی می زند معنی این کار چیست؟ یعنی به چه حدی از ناامیدی رسیده که در این سن و سال و با این همه تجربه و پختگی دست به این کار می زند. به راستی معنی این کار چیست؟ نمی توان قضاوتی کرد که چه بر این مرد در این سالها گذشته که به چنین نتیجه ای رسیده؟ واقعا نمی شود درک کرد. یک سکانس از سریال قصه های مجید هست که مجید درش می گه: " بابا دیگه منم خسته شدم ، دیگه نمی خوام فیلم بازی کنم، نمی خوام سریال بازی کنم ، نمی خوام معروف شم،.....، نمی خوام نمی خوام نمی خوام!!!" شاید از این دنیا و آدمهایی که اینطور به هم ظلم می کنند خسته شده بود و دیگر طاقت نداشت، شاید... نمی دونم واقعا ، نمی خوام قضاوتی بکنم. همه این اتفاقات درسهایی برای زندگی ما دارد.

به قول یک بنده خدایی:"در ۷۴ سالگی خودکشی کردن عجیب و دردناک است. نشان از اندوه و خستگی و رنجی است که انگار دیگر شانه‌ای برای تحملش نیست. بیشتر از همیشه مراقب هم باشیم، حتی آنهایی که به ظاهر خودشان تکیه‌گاه و بزرگ اند و شکست ناپذیر"

یادش گرامی باد.

آمد بهار و گل شد و نوروز هم گذشت

گرد سرت نگشتم و امروز هم گذشت

انسان خردمند

بالاخره امروز گوش کردن به کتاب صوتی که قبلا صحبتش رو کرده بودم رو به اتمام رساندم. کتاب جالب توجهی بود. علی الخصوص الان می فهمم که چرا شخصیت های بسیار معروف علمی ، اقتصادی، سیاسی خواندن یا گوش کردن به آن را توصیه کرده بودند. کتابی بود درباره تاریخ انسان و بعد از برشمردن تمام دستاوردهایی که انسان از ابتدای پیدایش خود تا به زمان تاریخ تالیف کتاب (حدود سال ۲۰۱۴ میلادی ) رسیده با این سه پاراگراف بسیار معنادار به اتمام می رسد:

"در دهه های اخیر، تا آنجا که به وضعیت انسانها مربوط می شود، بالأخره به پیشرفت هایی دست یافتیم و قحطی و بیماری های همه گیر و جنگ ها را کاهش دادیم، اما وضع دیگر موجودات بیش از هر زمان دیگری به سرعت رو به وخامت می رود و بهبود شرایط زندگی انسان هم به قدری تازه و شکننده است که نمی توان از آن مطمئن بود.

به علاوه، علی رغم کارهای شگفت انگیزی که از انسانها ساخته است، در مورد اهداف خود نامطمئن هستیم و به نظر می آید که مثل همیشه ناخوشنودیم. از قایق به کشتی بادبانی و کشتی بخار و سفینه های فضایی رسیدیم اما هیچ کس نمی داند به کجا می رویم. ما از هرزمان دیگری قدرتمند تریم، اما نمی دانیم با این قدرت چه کنیم از آن بدتر بشر از هرزمان دیگری ولنگارتر شده‌ است. خدایانی خودساخته هستیم که فقط با قوانین فیزیک محشوریم و به هیچ کس پاسخگو نیستیم. در نتیجه موجودات دیگر و اکوسیستم اطرافمان را نابود می کنیم و به دنبال چیزی جز آرامش و شادی خود نیستیم، و تازه هیچ وقت هم به رضایت خاطر نمی رسیم.

آیا چیزی خطرناک‌تر از خدایان ناخوشنود ولنگار که نمی دانند چه می خواهند وجود دارد؟ "

اگر به وضعیت فعلی جهان نگاه کنیم و کتاب را از ابتدا تا پایان مطالعه کرده یا گوش دهیم شاید به نویسنده تا حدود زیادی حق بدهیم این صحبت را بکند. انسان از هر زمان دیگری در طول تاریخ غیرمتعهد تر و سلطه طلب تر و سودجو تر شده. این رو وقتی خودمم راجع به فرهنگ ها در گذشته می شنیدم و می خوندم و با فرهنگ هایی که امروز درش بودم و هستم و تجربه کردم مقایسه می کنم شاید تایید کنم. البته نمی خواهم لزوما بگویم صد در صد حق با ایشون هست یا نیست چون در چنین جایگاهی نیستم ولی خب ایشون نکات ریزی را در داخل کتابش بهش می پردازه که از چشم خیلی ها پوشیده یا بی اهمیت بوده.

توصیه می کنم خودتون یکبار این کتاب رو مطالعه کنید .

بر سر کوی تو عقل از سر جان برخیزد

خوشتر از جان چه بود از سر آن برخیزد

بر حصار فلک ار خوبی تو حمله برد

از مقیمان فلک بانگ امان برخیزد

بگذر از باغ جهان یک سحر ای رشک بهار

تا ز گلزار و چمن رسم خزان برخیزد

پشت افلاک خمیدست از این بار گران

ای سبک روح ز تو بار گران برخیزد

من چو از تیر توام بال و پری بخش مرا

خوش پرد تیر زمانی که کمان برخیزد

رمه خفتست همی‌گردد گرگ از چپ و راست

سگ ما بانگ برآرد که شبان برخیزد

من گمانم تو عیان پیش تو من محو به هم

چون عیان جلوه کند چهره گمان برخیزد

هین خمش دل پنهانست کجا زیر زبان

آشکارا شود این دل چو زبان برخیزد

این مجابات مجیر است در آن قطعه که گفت

بر سر کوی تو عقل از سر جان برخیزد

نیایش سحر

بـاز هـوای سحرم آرزوست

خلوت و مـژگان تـرم آرزوست

شکوه ی غربت نبرم این زمـان

دست تو و روی تو ام آرزوست

نیایش سحرگاه

خدایا! لب های تشنه ام را، دهان فرو بسته به روی لقمه ام را، چشم و گوش از وسوسه گریخته ام را دریاب!

مرا از شراب مهر خود جرعه بنوشان، مرا از مائده غفران خویش روزی ببخش و چشم و گوشم را به تماشا و شنیدن جلوه ها و نغمه های وصل خود خرسند کن!

بن بست های زندگی

پروفسور آنه ماری شیمل مولوی و اسلام شناس سرشناس آلمانی گفت " اگر از من بپرسند کدام یک از ابیات مولانا هست که طی پنجاه سال اخیر، در عمیق ترین غم هایی که حس می کردم بیشترین تسلی خاطر را به من داده، من این بیت از مولانا را می خوانم:

و اگر بر تو ببندد همه ره ها و گذرها

ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند . "

پس ناامید نشید که خداوند هیچ وقت تمام درها را روی بنده هاش نمی بنده. اگر تلاش می کنید و سختی می کشید و نتیجه دلخواهتون نیست، پس شاید خدا از یک راه دیگه می خواد شما رو به نتیجه برسونه. این چیزی هست من هم کم و بیش به اون رسیده ام. بسپارید به خودش و با اطمینان هدفتون رو دنبال کنید.

دعای سحرگاهان

و خدا در کتابش فرمود :

و خدا از آنچه در دل دارید آگاهست .

خدایا خودت به دلمان آگاهی ، خودت سختی های راه را بر ما هموار و بزرگی روح را به ما عنایت بفرما. چقدر این روزها دوست دارم که گرمی دست خدا رو پشت سرم حس کنم. امیدوارم که این بار هم تنها نخواهم ماند.

التماس دعای فراوان

ما بی تو خسته ایم

تو بی ما چگونه ای؟

شعر امشب

صورت زیبا نمی آید به کار

حرفی از معنی اگر داری بیار

شب همگی خوش

مسیر سخت

من به شخصه خودم به آدمهایی که از سختی های به جا عبور و رشد کرده و به اوج رسیده اند احترام زیادی گذاشته و اونها رو تحسین می کنم. لزوما نباید برای هر چیزی سختی کشید ولی معمولا اهداف ارزشمند راهی صعب العبور دارند. به قول آلمانی ها اونه فلایس کاین پرایس Ohne Fleiß kein Preis

این یک درس بسیار مهم در زندگی من بود و تا سختی های به جایی نکشیدم رشد نکردم. به قول یک بنده خدایی که خیلی هم معروف بود ولی الآن اسمش خاطرم نیست " وقتی دیدی در یک مسیری رفتی و هیچ مشکلی سرراهت پیدا نشد و به هدف رسیدی بدون یک جای کار می لنگه".

نیایش صبحگاهی

بهترین درس‌ها را در زمان سختی آموختم و دانستم صبور بودن یک ایمان است و خویشتن داری یک عبادت …

فهمیدم ناکامی به معنای تاخیر است نه شکست و خندیدن یک نیایش است …

شعر شب

زنــدگــی موسـیـقـی گنـجشـکهاست

زندگی باغ تماشـــای خداســت

گـــر تـــو را نــور یـقیــــن پیــــــدا شود

می‌تواند زشــت هم زیبا شــود

حال من ، در شهر احسـاسم گم است

حال من ، عشق تمام مردم است

زنـدگــی یــعنـی همیـــــــن پــروازهــا

صبـــح‌هـا ، لبـخند‌هـا ، آوازهـــا

ای خــــطوط چهــــره‌ات قـــــــرآن من

ای تـو جـان جـان جـان جـان مـن

با تـــو اشــــعارم پـر از تــو مــی‌شـود

مثنوی‌هایـم همــه نو می‌شـود

حرفـهایـم مــــرده را جــــان می‌دهــد

واژه‌هایـم بوی بـاران می‌دهـــد

یک نقد

این آخر هفته اومدم به پدر و مادرم سر بزنم . اتفاقا دست داد که فیلم برادران لیلا را ببینیم . از نظر من فیلم خوب و تحسین برانگیزی بود با اینکه باقی فیلم های سعید روستایی مثل ابد و یک روز و متری شش و نیم را قبلا دیده بودم حدس زده بودم که این فیلم هم ژانر آسیب‌های اجتماعی را داره. این فیلم نقاط قوت و ضعف بسیاری داشت. البته من کارشناس سینمایی نیستم ولی از نظر من چند نکته هست که باید به عنوان نقاط ضعف فیلم در نظر گرفت. ان هم روش برخورد دختر خانواده با پدر تمامیت خواه هست که دارد با پررویی تمام منويات خودش را به قیمت از بین بردن زندگی و آینده پنج فرزندش به آنها حقنه می کند. از طرفی دلسوزی این دختر برای برادرانش را خوب می فهمم و همینطور رسم و رسوم غلط چشم و هم چشمی در فرهنگ ایرانی که خودم هم در برخی نزدیکان زندگی خودم در گذشته دیده ام. می فهمم وقتی ببینی یک نفر دارد دست دستی به اینده و زندگی تو یا عزیزانت با کج فهمی یا به عمد خيانت می کند باید کاری بکنی و مقاومت نشان بدهی تا طرف متوجه بشود کارش از بنیان غلط است و باید تغییر رویه دهد و از این کار منصرف بشود ولی از طرف دیگر معتقدم باید علی رغم پایداری محکم روی حق و حقوق خود جایگاه طرف را در نظر گرفت. این که فراموش کنیم طرف پدر یا مادر من است و گاهی اینچنین توهین آمیز با وی برخورد کنیم و حتی خشونت بورزیم در هیچ فرهنگی کار تایید شده ای نیست حتی در فرهنگ غربی که من سالهاست با آن هرروز سروکار دارم. اینجا هم نهایتا اگر طرف چنین زورگویی صورت بدهد از موضع برابر با وی برخورد می شود و نهایتا بچه ها با وی قطع رابطه میکنند و کار به خشونت‌ و سیلی زدن نمی کشد. این مقدار از خشونت کلامی و فیزیکی ناشی از بغضی بود که دختر از پدرش داشت و خیانت هایی که پدر و مادر با نادانی خودشان بر سر خانواده و علی الخصوص او آورده‌اند. البته هرکسی ظرفیتی دارد که اگر پر شود و چیزی برای از دست دادن نداشته باشد ممکن هست که دست به خیلی کارها بزند. از طرف دیگر رفتار علی رضا یکی از برادران که از همه عاقل تر و دلسوزتر است را بسیار تایید می کنم علی رغم اینکه او هم به مظالمی که به همه انها رفته واقف است فکر می کنم رفتار همراه بااحترامش با پدر و مادرش و دلسوزی برای آنها تحسین برانگیز است. محافظه کار بودن او را ولی نمی پسندم و ترجیح می دادم‌ که او هم با قاطعیت در مقابل خودخواهی پدر ان هم با حفظ احترام بایستد و نگذارد که به آنها ظلم شود. با تمام نقاط قوتی که فیلم داشت فکر می کنم کارگردان دچار کمی فهم غلط از فرهنگ غربی شده است. من دنبال تطهير فرهنگ غربی نیستم ولی در این مورد خاص می بینم در فرهنگ فعلی غرب اصلا چشم و هم چشمی وجود ندارد یا بسیار تقلیل یافته و اینکه یک طرف بخواهد خواسته های خودش را به کسی تحمیل کند چنان با برخورد محکم و بدور از خشونت طرف مقابل روبرو می شود که فورا عقب نشینی خواهد کرد. در کل موضوع به کار روی فرهنگ و اینکه هنوز راه بسیاری داریم تا بسیاری از سنتهای غلط را تقلیل دهیم برمی گردد. در کل فیلم قابل قبولی بود ولی به نظرم کمی تند روی در آن زیاد بود. با وجود همه اینها ما داریم این فیلم را از دید یک نفر سوم و بیرون ماجرا به آن نگاه می کنیم و مشخص نیست که اگر خودمان جای هرکدام از این شخصیت های فیلم می بودیم چطور برخورد و اوضاع را مدیریت می کردیم. در کنار این مسائل این فیلم حاوی پیامها و سیگنالهای زیادی برای نحوه اداره مملکت بود که در این جا نمی خواهم خیلی به آنها اشاره کنم. این روزها خیلی انتقاد ها و تحسین ها راجع به فیلم دارم‌ می خوانم و می شنوم و برایم جالب است که این فیلم اینقدر واکنش برانگیز شده است. بگذریم که نسخه تایید نشده این فیلم به بیرون درز کرده و اینکه آن‌را در یک شبکه تلویزیونی ماهواره‌ای مشاهده کردم مرا متاسف کرد.

به طور خلاصه باید بگویم که فیلم جالبی بود و تقریبا ولی نه صد درصد همان چیزی بود که در تصوراتم راجع به آن فکر می کردم. این فیلم واقعیت و مسیر زندگی خیلی از خانواده های جنوب شهری و زیرخط فقر جامعه ایران است و کمی به خیلی ها درس زندگی می دهد.

ماه رمضان و تفکر

ماه رمضان هم از راه رسید.

از همه دوستان طلب دعای خیر در این ماه عزیز دارم.

این ماه ماهی هست که فقط نباید گرسنگی کشید. باید تمام اعضا و جوارح و روح و روانمان روزه دار باشند. بیایید به تزکیه نفس بپردازیم. زبانمان رو بیشتر از گفتن حرفهای غلط حفظ کنیم. می گن عبادات در این ماه ثواب چند برابر داره‌ و گفته می شه که یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت هست. پس چرا در این ماه در کنار عباداتی که انجام می دیم ساعتی تفکر و تدبر در زندگی خودمان نکنیم؟ با تفکر هم ثواب خواهیم برد و هم می توانیم با نتایجی که از تفکراتمان می گیریم در تصمیمات زندگی خودمان بهتر عمل کنیم و برای زندگی بهتر برنامه بریزیم. من در پست های قبلی خودم عنوان کردم که اول سالی بهتر هست برای کل سال برنامه بریزیم. حالا که ابتدای ماه رمضان و اغاز سال جدید باهم تلاقی پیدا کرده اند چرا این برنامه سالانه را با تفکراتی که در این ماه مبارک در مورد زندگی خودمان انجام می دهیم تنظیم نکنیم؟

امیدوارم که همه در اين ماه توفیق تفکر و تعبد بیشتر داشته باشند. از همه دوستان التماس دعای خیر در افطار و سحر دارم.

قطار زندگی

متن زیر رو یکی از بهترین افرادی می شناسم و در خیرخواهیش شکی ندارم برای من به مناسبت سال نو فرستاد. خیلی لذت بردم از زیبایش و خواستم با شما به اشتراک بگذارم.😊

"قطار زندگی"

سلام !

زندگی مانند سفر كردن با قطار است ، به همراه ايستگاه ها ، تغيير مسيرها و حوادث !!!!!!

ما با تولدمان به اين قطار سوار مي شويم و والدينمان كسانی هستند كه بليت اين سفر را برايمان گرفته اند ....

ما فكر مي كنيم كه آن ها هميشه همراه ما در اين قطار سفر خواهند كرد .....

اما در يك ايستگاه آنها از اين قطار پياده مي شوند و ما را در اين سفر تنها مي گذارند ...

با گذشت زمان مسافران ديگري وارد قطار مي شوند كسانی با اهميت مانند : دوستان ، فرزندان و حتی عشق زندگی مان .....

بسياری از آن ها در طول مسير اين سفر ، ما را ترك خواهند كرد و جای خالي شان در زندگی ما بجا مي ماند .....

بسياری هم آن چنان بی سر و صدا مي روند كه ما حتی متوجه ترك كردن صندلی و پياده شدنشان نمي شويم ....

سوار بر اين قطار پر از تجربه ی شادی ، غم ، رويا پردازی ، انتظارات ، سلام ها ، خداحافظی ها و آرزوهای خوب است .....

يك سفر خوب همراه است با كمك كردن ، عشق ورزيدن ، داشتن رابطه خوب با بقيه همسفران و اين كه مطمئن بشويم تمام تلاشمان را بكنيم تا سفری راحت داشته باشند ...

راز اين سفر بسيار زيبا اين است كه :

ما نمي دانيم در كدامين ايستگاه قرار است پیاده شویم.

پس بايد به بهترين شكل زندگی كنيم ، سازگار باشيم ، فراموش كنيم ، ببخشيم و بهترين چيزی كه داريم را ارائه دهيم ....

تمامی اين ها مهم خواهد بود چرا كه هنگامی كه زمان آن برسد كه ما مجبور به ترك صندلی خود بشويم ، می بايست برای آن ها كه سفرشان با قطار زندگی ادامه دارد خاطرات زيبايی از خود بجا بگذاريم .....

کاش بتونیم همسفر خوبی برای سفر زندگی باشیم برای عزیزانمون و همینطور همسفرهایی نصیبمان بشه که اگر روزی دیگه همسفر ما نبودند جز با خاطرات خوش و مهربانی و عشق چیز دیگری از اونها برای ما به یادگار نمونه. خودمم به این اعتقاد دارم و برای همین در توصیف خودم در پروفایل مدیر وبلاگ مسافر سفر زندگی را از ابتدا نوشتم چون معتقدم این دنیا موقتی است. یادم هست یک دوستی به من می گفت ببین اگر کسی به تو بدی و خیانتی هم کرده بگذار و بگذر چون زندگی دکمه برگشت نداره و مثلا صد سال دیگه هیچ کدوم از ما دیگه داخل این دنیا نیست و مسافر این قطار نیستیم و ممکنه زیر خروارها خاک خوابیده باشیم، پس پی کشمکش های بیهوده و بی جهت نباش. واگذارش کن تا خدا خودش جواب بده اگر ظلمی شده‌ و چه جمله زیبایی می گفت این دوست عزیز و دوست داشتنی.

برای همه تون یک سفر زندگی آرام و پر عشق ، همراه با اتفاقات زیبا و به یاد ماندنی آرزومندم.

سال نو، اهداف نو

بالاخره سال جدید هم از راه رسید. بیایید یک طرح نو در اندازیم و برنامه ای برای زندگی هامون بریزیم که وقتی به پایانش رسیدیم و نگاهی به پشت سرمون انداختیم با خوبی از این سال یاد کنیم و از دستاوردهای اون بگیم. قبلا راجع به برنامه ریزی هم صحبت کرده بودم. من در این سال نو برنامه های زیادی دارم و امیدوارم بتونم به همه اونها جامه عمل بپوشونم. قصد دارم روابط مستحکمتری با دوستانم داشته باشم و شکرگزاری خودم را با استفاده درست از نعمت های غیر مادی نظیر استعدادهایی که خدا به من عنایت کرده به جا بیارم. قصد دارم بیش از پیش قدردان زحمات پدر و مادری باشم که با از خودگذشتگی فراوان در تمام این سالها علی الخصوص این چند سال اخير کمک بسیاری در پشت سرگذاشتن چالش های این چند سال به من کردند. امیدوارم خدا پشت و پناه آن‌ها باشه و من رو در قدردانی از اونها ناکام نگذاره. به غیر از اینها اهداف بسیار دیگری رو هم برای خودم تعیین کرده ام در زندگی تحصیلی و شغلی که امیدوارم به همه آنها با تلاش و دعای دوستان دست پیدا کنم.

امیدوارم شما دوستان هم برنامه مدونی داشته باشید برای امسال و به همه اهداف تعیین شده برای خودتون دست پیدا کنید. دعاگوی همه دوستان خواهم بود. فعلا از تعطیلات نوروز لذت ببرید و خوش باشید. تعطیلات نوروزی خوشی رو برای همه شما آرزومند هستم‌.