زندگی را بر سه اصل بنا کنیم

زندگی را بر اساس سه اصل صداقت، احسان و تواضع بنا کنیم.

این ها از مبانی اخلاق از دید بسیاری از اخلاقمندان و عارفان است.

«صداقت» یکپارچگی و هم‌نوایی هر پنج ساحت وجودی ما است. یعنی ساحت‌های عقاید؛ عواطف و احساسات و هیجانات، خواست‌ و اراده، کردار و گفتار. سه ساحت اول در درون ما و دو ساحت دوم در بیرون ماست.

باید توجه داشت که «صدق» یا همان راست گفتن، تنها یکی از مصادیق «صداقت» و به معنی انطباق گفتار با عقیده است.

همچنین «ریا»، عدم انطباق گفتار یا کردار با عواطف ما است. خیلی وقت‌ها هم پیش می‌آید عقایدمان با عواطف و احساسات و هیجانات‌ مان انطباق ندارد. ولی خودمان را طوری نشان می دهیم که انگار با آن منش موافقیم‌.

«تواضع»، در نعمت‌های زندگی خود را دیگری انگاشتن است. در وجوه مثبت زندگی، خودم را دیگری فرض کنم. یعنی اگر برنده‌ی جایزه‌ی نوبل شدم، چنان احساس کنم که انگار دیگری برنده‌ی این جایزه شده است. همان‌قدر باد به غبغب انداختن و شادی کردن و توقع رفتار متفاوت که اگر دیگری برنده‌ی آن جایزه می‌شد در من سر می‌زد، حالا که خودم برنده‌ شدم به من دست دهد. یعنی هر چیزی که در نظام ارزشی خودتان مثبت تلقی می‌شود، فرض کنید که به چنگ دیگری افتاده است.

«احسان»، یعنی در نقمت‌های زندگی، در ناخوبی‌ها و ناخوشی‌های زندگی، دیگری را خودم بینگارم. اگر فرزند من بیمار شود چقدر تب و تاب دارم که هر چه زودتر او به بیمارستان برسانم، حال اگر فرزند شما بیمار شد، من با همان تب‌وتاب او را به بیمارستان برسانم. یعنی هر بدی و ناخوشی که در زندگی دیگران است، گویا بدی و ناخوشی زندگی من است.

شاعر می‌گفت:

هر که ما را یار نبود ایزد او را یار باد

هر که ما را خوار کرد از عمر برخوردار باد

هر که اندر راه ما خاری فکند از دشمنی

هر گلی از باغ عمرش بشکفد بی خار باد

در دو عالم نیست ما را با کسی گرد و غبار

هر که ما را رنجه دارد، راحتش بسیار باد

می‌گوید من دوست دارم کسی که در پای من خار می‌ریزد، حتی گل‌هایش هم خار نداشته باشد.

این شعرها و حرف‌ها لااقل نوعی(Guide Line) هستند. نوعی راهنمای عمل. وقتی به فرزندمان می‌گوییم تا همه‌ی کتاب‌های جهان را نخوانده‌ای متوقف نشو، می‌دانیم که او نخواهد توانست همه‌ی کتاب‌های جهان را بخواند، اما این را می‌‌گوییم تا به هیچ نقطه‌ای قناعت نکند. به این توصیه‌ها و دستورالعمل‌ها در روان‌شناسی و روان‌درمانگری(Guide Line) می‌گویند. مولانا به این نکته خیلی توجه داشته است. می‌گوید:

تو به هر صورت که آیی بیستی

که منم این والله آن تو نیستی

[مثنوی:دفتر چهارم]

یعنی همین که بگویی من به اینجا رسیدم، می‌گویم نه، هنوز راه‌های نرفته وجود دارد. تو بالاتر از اینی. می‌توانی گام‌های دیگری هم برداری.

اگر هم به آن درجه از نیک‌خواهی نرسیدی دستِ‌کم به اینجا برسی که بتوانی عفو(بخشایش) داشته باشی. حتی اگر به این جا نرسی که بگویی «هر گلی کز عُمرش بکفد بی‌خار باد»، کَمِ‌ کم بتوانی عفو کنی.

واقعا کلاهمان را قاضی کنیم چقدر منش و منویات زندگیمان با این سه اصل منطبق است. می دانم که کار بسیار سختیست‌ ایجاد این انطباق و در این دنیای وانفسا تحقق آن اگر بگوییم ناشدنی می توانیم بگوییم بسیار مشکل و شاید رنج آور باشد. خود من بسیار رنجها متحمل شدم و چه بسیار افرادی بودند که درست به خاطر عمل کردن به یکی از این اصول از منش من سو استفاده کرده یا چوب لای چرخ زندگی من نهادند. ولی با وجود همه اینها بهتراست حداقل تلاشمان را بکنیم تا در پایان عمر نگوییم نکردیم و جوابی داشته باشیم که من سعی خودم را کردم و نشد.

در پناه حق

امید واهی

هیچگاه در هیچ کس امید واهی ایجاد نکنید.

امید واهی از هر سمی بدتر است. تا زمانی و حتی در صورتی که برای خود شما رسیدن به هدفی حیاتی نیست ولی برای افراد دیگری متنفع هست و شما حتی ذره ای نسبت به رسیدن به هدف مورد نظر اطمینان ندارید و راه حلی هم نمی توانید در این مورد ارائه کنید از دادن امید واهی به افرادی که رسیدن به آن هدف آرزوی آنهاست خودداری کنید. ایجاد امیدواهی مانند سمی قوی عمل می کند که طرف را ذره ذره می کشد. زیرا هرروز با امیدی واهی تلاشی را در مسیر غلطی انجام می دهد که خودش نمی داند که به بیراهه می رود و زمانی که مشخص شود این مسیر اشتباه بوده و امیدهای واهی باعث ادامه مسیرش شده مانند شخصی که از بالای کوه به پایین پرتاب می شود سقوط کرده و متحمل ضربات شدید روانی می شود که آثار آن بعضا بسته به میزان حیاتی بودن آن موضوع ممکن است سالها و شاید تا پایان عمر در روح و روان و حتی جسم طرف باقی بماند. پس از این کار بر حذرباشید حتی اگر واقعا دلسوز طرف هستید. در عوض می توانید به کمک طرف بشتابید و اگر آلترناتیوی بهتر سراغ دارید و مطمئن هستید که جواب می دهد آنرا در اختیار طرف قرار دهید و تلاش کنید طرف را حداقل با لطافت از این موضوع آگاه کنید که این مسیری که می رود شاید مسیر درست برای رسیدن به آن هدف نباشد و بهتر است که دوباره روی آن فکر و تجدید نظر کند. این کار حتما اخلاقمندی شما را می رساند و بعدها شاید شخص مورد نظر متوجه کمکی که به او به وسیله امید واهی ندادن شده بشود و در دل از شما تشکر کند. چه بسیار افرادی که با این امیدواری واهی دادن ها زندگی شان تباه شده. پس حداقل اگر راه حلی برای رسیدن به آن هدف برای طرف نداریم حداقل او را به سمت دره سوق ندهيم.

فاصله بین حق و ناحق

راست هست که می گویند بین حق و ناحق(باطل) به اندازه بیشتر از چهار انگشت فاصله نیست. چهارانگشتی که فاصله مابین چشم و گوش را پر می کند. این روزها ولی کار به جایی رسیده که باور نمی کنید و زمانهایی در زندگی به لحظاتی برمی خورید که در آن حقیقت چنان جعل شده که شما حتی چیزی را که می بینید ممکن است حقیقت محض نباشد یا ساختگی باشد تا به شما بباورانند.

روزگاریست ای دوست. روزگاریست. خوبست که این دنیا محل گذر است و نه ماندن.

سلام بر آنهایی که وجودشان از غم این دنیا می کاهد

همین و بس

این عنوان نیازی به توضیح ندارد.

وقتى صداقت يک روباه زير سوال ميرود..!

در یک ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻣﺴﺘﻨﺪ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺣﺶ این برنامه پخش می شد. خواندنش خالی از لطف نیست:

نشاﻥ مى داد يک ﮔﺮﻭﻩ ﻣﺤﻘﻖ تعدادى ﻻﺷﻪ ﻣﺮﻍ ﺭا ﺩﺍﺧﻞ ﺗﻮﺭﯼ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩند ﻭ ﭼﻨﺪ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺑﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎﯼ ۱۰-۲۰ ﻣﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺣﻔﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩند،

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ يك ﺭﻭﺑﺎﻩ آﻣﺪ ﻭ ﮐﻤﯽ ﺑﻮ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ يك ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﯾﻦ ﻻﺷﻪ ﻯ ﻣﺮغ ها ﺭا ﺟﺎﺑﺠﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ؛ ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺱ ﺗﯿﻢ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﺑﯿﻦ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺍلآﻥ مى رود ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﻯ ﮔﻠﻪ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎنش را مى آورد...

ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ يك ﺭوﺑﺎﺕ ﺟﺮﺛﻘﯿﻞ، ﺗﻮﺭﯼ ﺭا ﺟﺎﺑﺠﺎ ﮐﺮﺩند ﻭ آﻭﺭﺩند در ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺩﻭﻡ مخفى اش ﮐﺮﺩند ﻭ ﺑﺎ ﻣﺎﯾﻌﯽ خاص ﺍﺳﭙﺮﯼ ﮐﺮﺩﻧﺪ تا ﺍﺛﺮ ﺑﻮ ﺭا ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ببرند...

ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ همان ﺭﻭﺑﺎﻩ ﻭ ۷-۸ ﺗﺎ ﺭﻭﺑﺎﻩ ديگر آمدند ﺳﺮ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺍﻭﻝ، ﻫﺮچه ﮔﺸﺘﻨﺪ ﻣﺮﻏﻬﺎ ﺭا ﭘﯿﺪﺍ ﻧﮑﺮﺩند؛ ﻫﺮچه ﺯﻣﯿﻦ ﺭا ﺑﻮ ﮐﺮﺩند ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻧﺪﺍﺷﺖ؛

آن ۷-۸ ﺗﺎ ﺭفتند ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺍﻭﻟﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺸﺘﻦ ﮐﺮﺩ...

ﺟﺎلب ﺍین ﺑﻮﺩ ﮐﻪ مدام ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﻣﯿﮕﺸﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺳﺮش را ﺑﺎﻻ ﻣﯿﺎﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎنش ﮐﻪ ﺩاشتند ﺩﻭﺭ مى شدند ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻮ ﻣﯿﮑﺸﯿد!!

محققين ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺳﯿﻢ ﮐﻤﯽ ﺭﻭﯼ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺩﻭﻡ ﺭا ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩند ﺗﺎ ﺣﺪﯼ ﮐﻪ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﻣﺮغ ها ﺭا ﺩﻳﺪ.

ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ؛ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺮغ ها ﺭا ﺑﺎ ﺩﻧﺪاﻥ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﺩ،

ﺍﯾﻦ ﺗﯿﻢ ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺱ آمدند ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ هماﻥ ﮐﺎﺭ ﺭا ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩند ﻭ ﺗﻮﺭﯼ ﺭا ﺑﻪ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺳﻮﻡ ﺑﺮﺩﻧﺪ و بوى مرغها را با اسپرى پاک كردند؛ ﺭﻭﺑﺎه ها ﻭﻗﺘﯽ دوباره ﺭﺳﯿﺪند ﻫﺮچه ﮔﻮﺩﺍﻟﻬﺎ ﺭا گشتند ﻭ ﻫﺮچه ﺯﻣﯿﻦ ﺭا ﺑﻮ ﮐﺸﯿﺪند، ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻓﺘﻨﺪ...

ﺩﻭﺭﺑﻴﻦ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺍﻭﻝ ﺭا نشان ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩیگر ﺟﺴﺖ ﻭ ﺟﻮ ﻧﮑﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺩﺍﺧﻞ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺩﻭﻡ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ماﻧﺪ.ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ای ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ، ﻧﺰﺩﯾﮑﺶ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﭼﮏ ﮐﺮﺩند، ﺩﯾﺪند ﮐﺎﻣﻼً ﻣﺮﺩﻩ...

ﺟﺎﻟﺐ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻻﺷﻪ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺮﮐﺰ ﺩﺍﻣﭙﺰﺷﮑﯽ ﺑﺮﺩند ﻭ ﮐﻠﯽ آﺯﻣﺎﯾﺶ ﮐﺮﺩند؛ ﺩﯾﺪند ﺩﻗﯿﻘﺎً ﻋﮑﺴﻬﺎ ﻭ آﺯﻣﺎﯾﺸﺎﺕ نشاﻥ مى دهد ﺍﯾﻦ ﺣﯿﻮاﻥ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﯾﮏ ﺷﻮﮎ ﻋﺼﺒﯽ، ﺳﮑﺘﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺩﻩ!

ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺩ ﻣﮑﺮ ﻭ ﺣﯿﻠﻪ ﮔﺮﯼ ﺩﺭ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ است ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ مى كند ﺻﺪﺍﻗﺘﺶ ﺑﯿﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎنش ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺘﻪ، ﺳﮑﺘﻪ ﻣﯿﺰند ﻭ ﻣﯿﻤﯿﺮد؛ ﺍﺯ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯿﻤﯿﺮد...

ﭼﻘﺪﺭ زیادند کسانی كه می آیند ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﻪ ﺯباﻥ مى آورند، و زمانیکه ﺣﺘﯽ ﺩﺭﻭغ هایشان آﺷﮑﺎﺭ مى شود، ﺭﺍﺳﺖ ﺭﺍﺳﺖ ﺭﺍﻩ ﻣﻴﺮوند ﻭ ﺍﺻﻼً ﺧﻢ ﺑﻪ ابرﻭ نمى آورند ﻭ ﺍﺳﻔﻨﺎک تر ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺗﮑﺮﺍﺭ، ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻭ ﺗﮑﺮﺍﺭ...

ﭼﻘﺪﺭ زشت است ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮسد ﮐﻪ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺍﺯ او ﺩﺭ ﮐﺮﺍﻣﺖ ﺍﺧﻼﻗﯽ ﭘﯿﺸﯽ ﺑﮕﯿﺮند.

ﺍﯾﻦ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ گرچه بى رﺣﻤﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ تكان دهنده اى ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺩﺍﺷﺖ...

به قول وارن بافت سرمایه دار آمریکایی صداقت چیز گرانقیمتی است، از انسانهای ارزان انتظار آن را نداشته باش

شما در کدام دسته اید؟

فرد مثبت هميشه در زندگى برنامه دارد اما فرد منفى هميشه بهانه دارد ؛ فرد مثبت هميشه خود جزئی از جواب است ، اما فرد منفى هميشه براى هر راه كارى مشكلى مى بيند. فرد مثبت هميشه با صبر مشكلات را حل مى كند ، فرد منفى هميشه با عصبانیت مشکلات را حل می کند آن هم اگر اصلا بتواند و با خشم و عصبانیتش به آن بیشتر دامن نزند.

شما مثبت نگرید یا منفی نگر؟

خالصانه پاسخ دهید.

اصرار بیش از حد نورزید

یک نکته ای که من در زندگیم آموختم این بود که برای قانع کردن طرفی که مایل به پذیرش نظر من در موضوعی که دارم راجع بهش با او صحبت می کنم نیست، اصرار نورزم. حتی اگر دلایل متقنی دارم که شاید هرکس دیگری آنها را می شنید می پذیرفت باز هم لزومی ندارد طرف را در صورتی که موضوعی حیاتی در بین نیست قانع کنیم. چون اصرار بیش از حد باعث فرسایش روح و روان دو طرف هست و طرف مقابل ممکن است دلایلی متقن برای نپذیرفتن نظر شما داشته باشد که نخواهد شما بدانید یا اینکه این موضوع مورد صحبت اصلا برایش اهمیتی ندارد و اصرار شما باعث ایجاد حس اجبار در پذیرش نظر شما را به وی القا کند. اگر هم رابطه ای دوستانه باهم دارید امکان مکدر شدن دو طرف از هم وجود دارد. بنابراین هیچ لزومی در پذیرش نظر ما نیست. اصرار بیش از حد باعث تکدرخاطر شده و ممکن است حس معلم مابانه بودن را القا کند. در ثانی اصرار زمانی که از حدش بگذرد اثری خود تحقیری در پی دارد و باعث کوچک شدن شما در چشم طرف مقابل خواهد شد. انسانها همه نباید در مورد موضوعات مختلف هم نظر باشند. این تکثر نظر را می شود نوعی تنوع نامید که به نظر من یکی از زیبایی های جامعه بشری تکثر و تنوع اون هست. وگرنه فکر کنید اگر جامعه بشری از ابتدا همه با هم هم نظر بودند چیزی دیگر برای کشف و آشنا شدن با فرهنگ های دیگر نمی ماند.

تفاوتی تلخ

" ز آنکه جاهل ننگ دارد ز اوستاد

لاجرم رفت و دکانی نو گشاد

آن دکان بالای استاد ای نگار

گنده و پر کژدم است و پر ز مار "

مولانا

نادان ها خود را بی نیاز از استاد می دانند و به اتکای ظنِّ خویش مسیری را انتخاب می کنند آن راهی که بدون آموختن از دانایان انتخاب شود, راهیست پر خطر...

جایی از یک روانشناس اتریشی قرن نوزدهم ماری فون ابنر اشنباخ که هم بر همین عقیده بود خواندم که می گفت که این یک حقیقت تلخ است که اگر همه دانایان و هوشمندان تسلیم شوند، دنیا توسط احمق ها اداره خواهد شد.

این به عقیده من به عصر و سرزمین و همینطور قشر خاصی ( سیاستمداران، ثروتمندان یا مردم قشر متوسط و.... ) تعلق ندارد و یک قاعده کلیست. شما حتی اگر در یک مجموعه کوچک کار یا زندگی می کنید خواهید دید که دانایان به دلیل ناکافی دانستن اگاهی خود از اقدام پرهیز می کنند ولی نادانان به دلیل این‌که خود را عقل کل دانسته و تفکر همه چیز دانی سراسر وجودشان را فراگرفته حس اعتماد به نفس کاذبی بر آنها غالب شده که به آنها جرأت هر عملی را می دهد، دست به هر اقدامی می زنند. این واقعیتی تلخ است که در هر عصر و قشری دیده شده و باید درسهایی از آن آموخت.

شب خوش

.

گر شرم همی از آن و این باید داشت

پس عیب کسان زیر زمین باید داشت

ور آینه وار نیک و بد بنمائی

چون آینه روی آهنین باید داشت

مولانا این قدر واضح صحبت کرده در این دوبیتی که لزومی به توضیح نمی بینم.

باز هم بعضی ها

این روزها رفتارهای عجیب و غریب زیاد می بینم. نمی دانم چی بگم. البته این که می نویسم دلیل بر این نیست که از این دست رفتار ندیده باشم و بار اولی باشه که می بینم . خیر. ولی یک وقتایی یک چیزهایی می بینم که جای تعجب داره و باز هم در عجبم از برخی ها. اینکه طرف میاد و شروع می کنه به یک نفر دیگه توهین کردن و بد و بیراه گفتن و سپس چند دقیقه دیگه میاد و یک کاری ازش می خواد. یعنی ابتدا خوب شخصیت طرف رو خرد می کنه بعد میاد و انتظار داره که طرف کاری رو براش انجام بده تازه هیچ وابستگی از نظر کاری و مالی و یا امثال اینها هم به طرف نداره. جالبه که فوری هم انتظار داره طرف به حرفش گوش بدهد و خواسته اش را رد نکند انگار متوجه این موضوع نیست که زیر سوال بردن عزت نفس دیگری کار زشتیست تازه توهین های خودش را هم توجیح می کنه و می گه من کاری نکردم چیزی نگفتم که و بعد طلبکار که چرا از طرف کاری رو که خواستم حالا در کمال محبت برام انجام نداد. خب عزیز دل تو چه انتظاری از دیگران داری؟ انتظار داری شخصیت طرف مقابل را خرد کنی و بعد طرف بیاید و تا کمر جلوی شما تا بشود و بگوید تو رو خدا اگر کاری هست بگو برایت انجام بدم؟ کاش کمی خودمون از پوست خودمون بیاییم بیرون و از دید یک نفر سوم رفتار و گفتارمون رو برانداز نگاه کنیم و سپس واکنش دیگران رو به قضاوت بنشینیم. من از این دست رفتارها کم ندیدم ولی گفتم حداقل اینجا یکبار بگم تا افراد فکر نکنند که اجازه هرکار و رفتاری با دیگران دارند.

تمام.

بعضی ها

در عجبم از بعضی ها.

بعضی ها که در پی کنترل دیگرانند و چه مستقیم و چه غیر مستقیم در کارهای دیگران دخالت می کنند و اهداف آنها را بد جلوه می دهند تا به اهدافشان نرسند و به طور غیر مستقیم جلوی پیشرفت دیگران را می گیرند در صورتی که خودشان هم خواستار رسیدن به همان اهدافند ولی می خواهند ابتدا خود به آن اهداف رسیده و سپس به دیگران اجازه رسیدن به همان اهداف را بدهند در صورتی که این اهداف چیزی نیست که اگر کسی زودتر یا دیرتر به آنها رسید منفعت بیشتر یا کمتری از رسیدن به آن اهداف نصیبش شود. تنها هدفی که این افراد دنبال می کنند فقط ابراز فخر فروشی به دیگران چه به صورت مستقیم و چه غیر مستقیم است تا فقط سر زبان‌ها باشند و دیگران به به و چه چه کنند. تازه همین افراد در ظاهر ابراز انزجارشان از چاپلوسی گوش فلک را اگر نگوییم کر بلکه کم شنوا می کند.

از آنها گذر کنید. همه عمرشان در پی خودبزرگ جلوه دادن خودشانند. سرسوزنی احساس حسرت نکنید و تزلزلی در خودتان راه ندهید که انسانهای با شخصیت و روح عمیق از روبرویی با چنین شخصیت هایی ابدا متلاطم نخواهند شد.

اصالت

نمی دانم شما هم به این قضیه اعتقاد دارید یا خیر ولی معتقدم اصالت یک انسان به چهارچوب ارزشهایی هست که دارد. آدم بدون چهارچوب مثل خانه بی سند است. هرچه قدر هم شیک و بزرگ و مجلل باشد باز هم چون سند ندارد قابل معامله و استفاده نیست. آدم باید یک چهارچوب از ارزش ها داشته باشد پایشان بایستد و از اونها عقب ننشیند. در واقع اصالت یک انسان با توجه به ارزشهایی که در زندگی دارد قابل سنجش هست. خدا رحمت کند پدربزرگم را که یک زمانی می گفت "آدم باید استخوان داشته باشه" و منظورش از استخوان داشتن ، داشتن اصالت بود. یکسری از این ارزش ها قابل تغییرند چون امکان دارد برداشت ها از یک موضوعی تغییر کنند ولی ارزشهایی وجود دارند که به هیچ وجه قابل تغییر نیستند. بیشتر آنها ارزشهای اخلاقی هستند و همین ها هستند که اصالت یک انسان رو مشخص می کنند. هرچه چهارچوب های اخلاقی مستحکمتری داشته باشیم اصالت ما بیشتر می شود. چقدر آدم در عمرم دیدم که علی رغم داشتن امکانات فراوان ، ثروت ، قدرت و روابط عالی باز هم انسانهای پست و حقیری هستند و از شدت طمع و حرص و حقارت از اصولی که دارند دست می کشند. برعکس اون انسانهایی فاقد این امکاناتی که اسم بردم وجود دارند که اینقدر پای اصول و چهارچوب های اخلاقی می ایستند و به هر قیمتی هم از آنها دست نمی کشند که انسان شیفته آنها می شود.

باشد که همه ما بتوانیم چهارچوب های درستی داشته باشیم و روی آنها ایستادگی کنيم.

تمامت را به کسی نده که......

این جمله از نویسنده و شاعر معروف فلسطینی محمود درویش هست که جایی خواندم:

"تمامت را به کسی نده که اندکش را به تو می دهد"

هرکسی ممکن هست در این موقعیت قرار نگیرد ولی کسانی که در این موقعیت قرار می گیرند یا گرفته اند این جمله را بسیار خوب متوجه می شوند و اگر کسی با عشق وارد چنین رابطه ای شود دیر یا زود جای عشق با نفرت تعویض می شود.

این جمله واقعا گویای یک رابطه یک طرفه و سودجویانه است که در آن از عشق دو طرفه خبری نیست و نیازی هم به توضیح چندانی ندارد.

وفاداری از دید مولانا

اهمیت وفاداری به عهد و پیمان

چون درخت است آدمی و بیخ، عهد

بیـخ را تیــمــار می بایـــد بـه جهد

عهـدفاسد، بیخِ پوســــــــیده بود

وز شمـار و لــطف، بــبــریده بـُود

شاخ و بـرگ نخل، گر چه ســبز بود

بــا فســاد بیـخ، سبزی نیسـت سود

ور نــدارد بـرگســبز و بیـخ هست

عـاقبت بیرون کنـد صد برگ، دست تـو

مشو غـرّه به عــلـمش، عهد جو

علم چـون قشرست و عهدش مغزِ او

شب همگی به خیر

پیروزی ولی نه به هر قیمتی

شما هم اینطوری هستید یا فقط من اینطوریم؟

یک وقت‌هایی باید به طرف مقابلت هرکسی که هست نشون بدی که اون برنده است. برنده شدن بر آدمهای با روح کوچک که دوست دارند تو رو در حد خودشون پایین بیاورند اصلا ارزش نداره. با وجود اینکه می شه راحت بهشون پیروز شد ولی هزینه این برنده شدن اصلا به از دست دادن ارزشهای وجودیت نمی ارزه‌. خودت و اهدافت رو بالاتر از اونی بگیر که بخواهی با آدم‌های سبک و حقیر رقابت کنی ، آدم‌هایی که به هر قیمتی می خوان برنده میدان باشند. اگه اینقدر دلشون می خواد خب این پیروزی رو بنداز جلوشون و خودت رو و اهدافت رو متعالی تر کن. اینقدر متعالی که اصلا نخوای به اون اشخاص کوچیک حتی فکر کنی چه برسه به اینکه بخواهی باهاشون رقابت هم بکنی‌. می گن خوک دوست داره کشتی بگیره تو لجن فضولات خودش با یکی دیگه و اصلا هم ناراحت نیست که چرا داره کشتی می گیره . حتی لذت هم از این کار می بره. این ولی به طرف مقابلش بستگی داره که آیا خودشو با خوک تو فضولاتش درگیر می کنه یا نه. حتی اگر بر خوکه پیروزم بشی باز خودت رو پر از کثافت کردی و این اصلا پیروزی زیبا و پاکیزه ای نیست چون خوک از غلت زدن تو کثافت و لجن خودش لذت هم می بره ولی این تویی که سرتاپا پر از کثیفی می شی. یک داستان دیگم هست که فکر کنم همتون شنیدید. داستان مسابقه دوی یوزپلنگ و سگ ها که یوزپلنگ اصلا خودش و شان و ارزش خودش رو در حد سگ پایین نمی آوره که بخواد بر سگه پیروز بشه چون می دونه می تونه قطعا برنده باشه. این کار هم صبر و تحمل و خودساختگی شدیدی لازم داره. امیدوارم هممون بتونیم به اون درجه از صبر و تحمل و از خودگذشتگی برسیم.

شب خوش

ارزشها عوض شده اند .....

این روزها واقعا ارزشها عوض شده اند و عوضی ها باارزش شده اند. چقدر ادم ديدم که خیلی معمولی هستند ولی اخلاقیات درشون افول کرده. دین براشون دکان شده. راحت ایه و حدیث می نویسند برای بقیه ولی نوبت به منافعشون که می رسه خدا رو بنده نیستند. چقدر دنیا داره به این سمت می ره که بی اخلاقی داره به عنوان حق جا انداخته می شه ولی از اون طرف اخلاق به عنوان تحجر و عقب افتادگی جا انداخته می شه. چقدر آدم دیدم که فقط و فقط اشتباه سرراه هم قرارگرفتند و دمار از روزگار هم درآوردند با دروغ ها و خیانت هایی که به هم کردند ولی از اون طرف افرادی هستند در دنیا که باهم اشتراکات فراوانی دارند از لحاظ فکری ولی فرسنگ ها باهم در فاصله هستند و خودشون هم خبر ندارند. واقعا آدم نمی دونه چی بگه. این ها که دارم می گم لزوما تراوشات ذهنی من نیست بلکه خیلی هاش رو از نزدیک حس و تجربه کرده یا دیده ام.

تنها راه مواجهه با این وقایع کسب تجربه مثبت و عبرت گیری و جلوگیری ناحق شدن حق و حقوق خود هست. مابقی رو باید به خدا واگذار کرد و عبور و صبر کرد. این چیزی هست که در طول زمان و در آینده دور یا نزدیک پاسخش را خدا خواهد داد.