به مناسبت روز جهانی زن

امروز روز بزرگداشت زن هست.

واقعا زنانی هستند که از برای زندگی خودشون و خانوادشون زحمت زیادی می کشند و باید قدر دانشان بود. مخصوصا زمانی که این زنان در دو محیط کار و خانه زحمت بکشند. باید به اونها آفرین گفت. زنانی که به عنوان پشتیبان همسر یا پارتنر خودشون پا به پای اونها زحمت می کشند. من خودم واقعا ارج می گذارم. آن هم در جامعه ای مانند ایران که محدودیت های جنسیت زده فراوانی‌ هست. این روزها هم که زنان مهربان سرزمینم خودشون رو بیش از پیش به دنیا ثابت کرده اند و آماج ستمهای فراوانی شده اند مثل اجبار یک سری مسائل غلط فرهنگی و حملات شیمیایی و ایجاد مسمومیت برای مدارس دخترانه که امیدوارم از سمت کسانی نباشد که ادعای دین دارند. با اینکه الان گمانه زنی های فراوانی در این باره هست ولی هنوز به طور قطع مشخص نیست. راستی چرا اینقدر یک عده دوست دارند زنان را محدود کنند؟ از چه می ترسند؟ می ترسند اقتدار مردانه شان به خطر بیفته؟

اما زنانی هم هستند که از موقعیت و برخی قوانین و زنانگی خودشان علیه برخی مردان استفاده می کنند و به اصطلاح سیاست یکی به نعل یکی به میخ را پی می گیرند. کسانی را دیدم که وقتی پای زندگی مدرن به میان می آید بسیار مدرن شده و اجازه دخالت هیچ کس یا قانون و شرعی را نمی دهند ولی از طرف دیگر اگر همون شرع و قانون حق و حقوق در چهارچوب خواسته هاشون باشه یک مرتبه سنتی متشرع می شوند. در واقع تکلیفشان با خودشان مشخص نیست که بالاخره سنتی هستند یا مدرن و از هردو حیطه استفاده می برند. من خدای نکرده قصد توهین به هیچ زنی را ندارم و خواهان فشار به هیچ زنی نیستم ولی وقتی گاهی مواردی از این دست می بینم واقعا به شخصیتم به عنوان یک مرد برمی خوره. هرزنی می تونه خودش تصمیم بگیره برای زندگیش و ازدواج و رابطه اش و دیگران حق دخالت ندارند. ولی کار جایی مشکل پیدا می کنه که خیلی از خانومها می خوان آزادی های دوران مجردی رو داشته باشند و هرکاری هم خواستند انجام بدهند و هیچ توضیحی هم راجع به آن ندهند و تعهدی نپذیرند و تازه اگر به اونها تذکر داده می شه که شما الان تعهد داری نسبت به همسرت به جای پاسخگویی فوری پرچم حمایت از زنان و دفاع از حقوق زنان را بلند می کنند و شروع به مظلوم نمایی. این در برخی از زنان به ظاهر متشرع هم شایع هست و اگر خودم یا دوستانم در این کشوری که زندگی می کنم ندیده بودیم، به هیچ عنوان مطرح نمی کردم. البته این تعداد از خانومها در مقایسه با خیل زیادی از خانومهای محترم که متعهد به زندگی خودشان هستند هم خیلی کم هست ولی باید اینجا گفته بشود تا این نکته که امکان سواستفاده از همین قوانین به اصطلاح قدیمی و متحجرانه که داخل ایران در مورد زنان هست هم مد نظر قرار بگیرد. مثلا موردی سراغ داشتم که طرف با یک بهانه واهی و با صحنه سازی در خارج خانه اش را از شوهر جدا کرده و درامد کافی و حتی بیشتر از شوهرش داشته ولی چون طبق قانون ان کشور نمی توانسته خرجی از شوهرش بگیرد به سراغ قانون نفقه ایران رفته و شوهر بخت برگشته را با صحنه سازی و مظلوم نمایی مجبور به پرداخت نفقه های چند ده میلیونی با عدد سازی و نمایش هزینه های زیاد در خارج از ایران کرده است. اگر ندیده و نشنیده بودم چنین چیزی را هیچ وقت اینجا نمی گفتم. لذا با وجود اینکه قوانین زنان در ایران مترقی نیستند لازم هست که ضمن تغییر اونها امکان سواستفاده برخی افراد سودجو هم گرفته شود.

تمام این صحبت هایی که کردم در مورد مردانش هم صادق هست و دیدم و شنیدم که طرف چه ظلمها و خیانت هایی به همسرش نکرده و او رو هزاران بار مورد اذیت و اخاذی قرارداده‌ و چه صدماتی اعم از مالی ، جسمی و روحی به همسر مهربان و متعهدش وارد نکرده و اون خانوم مرجع محکمی برای اعاده حقوقش نداشته.

از طرفی وقتی بعضی از خانوم ها به سمت این سو استفاده هایی که عرض کردم می روند انطرف ماجرا هم بیکار ننشسته و قوانین محدود کننده بیشتری رو وضع می کنه چون احساس خطر می کنه که اگر زنان محدود نباشند مردان را به صلابه می کشند و چرا من آنها را آزاد بگذارم؟ آیا اون دسته از زنان سودجو و فرصت طلب به این قسمت قضیه فکر کرده اند که با سودجویی اونها به قشر خودشون آسیب بیشتری وارد می شه یا نه؟ فکر نمی کنم چنین تفکراتی اصلا به ذهنشون خطور کنه. چون فقط به منافع کوتاه مدت و شخصی خودشون می اندیشند.

تمام حرف من این هست که اگر نیاز به اصلاح قوانین هست باید طوری اصلاح شوند که حق هیچ طرفی ضایع نشده و در عین حال اجازه سواستفاده هیچ جناحی چه مردان از زنان چه زنان از مردان داده نشه‌ و این لازمه اش سالها کار فرهنگی و حقوقی کارشناسان مربوطه هست تا یک قانون مترقی تنظیم بشود.می دونم که خیلی این حرفها ممکن هست تلخ باشه و به مذاق خیلی از افراد خوش نیاد ولی باید جایی گفته بشه که حقی از کسی ضایع نشه و اگر ظلم و اجحافی شده در هر طرفی باید اعاده بشه.

رفتارها

راجع به رفتارهای بعضی آدما واقعا نمی شه چیزی گفت فقط باید باهاشون قطع رابطه کرد. بحث سر همون درون تهی بودن و مرموز بودنه که قبلا بهش در یک پست دیگه اشاره کرده بودم. در تکمیل اون پست می تونم بگم اگر اونها یک رفتار سلطه طلبانه داشته باشند واقعا خطرناک می شن چون با مرموزی و پنهانکاری سعی در کنترل شما و جلوگیری از رسیدن به اهدافتون دارند. فرقشون با آدمهایی که در ظاهر و واضح می خواهند جلوتون بایستند این هست که‌ اونجا می دونید داره باهاتون مخالفت می شه و می روید دنبال اینکه یا با استدلال قانعشون کنید یا اینکه بالاخره یک تدبیری می اندیشید تا نگذارید اونها از رسیدن به اهدافتون جلوگیری کنند. ولی مرموزها و پنهانکارها این طور نیستند در ظاهر هیچ چیزی به شما نمی گن یا حتی ممکنه تلویحا موافق باشند ولی یک زمانی وقتی در رسیدن به اهدافتون ناموفق بودید متوجه می شید که ای دل غافل" هرچه با من کرد آشنا کرد". در واقع سعی می کنند نامحسوس شما رو این شکلی کنترل کنند و چندبار اینکار رو تکرار می کنند در بزنگاههای مختلف اونم بعضا در مقابله به مثل برای اینکه شما یک زمانی با یک خواسته نابجای اونها مخالفت کردید تا شما مأیوس بشید از مخالفت کردن با اونها و بهتون تلقین بشه که انگار واقعا کاری از دستتون برنمیاد و به نحوی غیرمستقیم برده منویات اونا بشید. اینها خیلی خطرناکند هر جا و در هر رابطه ای اعم از کاری ، احساسی ، خانوادگی به این دسته از انسانها برخوردید اگر تونستید ارتباطتون رو باهاشون قطع یا اگر امکان قطع ارتباط باهاشون نیست سطح اون رو به حداقل ممکن برسونید به طوری که جایی در زمینه ای یا کاری کارتون گیر اونها نباشه. بدین صورت اجازه سواستفاده آنها از شما گرفته می شه وگرنه یک عمر باید خدمتکار بی جیره و مواجب اونها و مرتب تحقیر بشید. سعی نکنید علنا باهاشون وارد درگیری لفظی یا هرچیز دیگه ای بشید تا علنا بفهمند که شما پی به حیله گری اونها بردید فقط قطع یا کاهش سطح رابطه. همين

اینها همه تجربیات من هست که در اختیارتون می گذارم. امیدوارم براتون قابل استفاده باشه.

شعر امشب

من و هم‌صحبتی اهل ریا دورم باد

از گرانان جهان رطل گران ما را بس

واعظان كین جلوه بر محراب و منبر می‌كنند

چون به خلوت می‌روند آن كار دیگر می‌كنند

گوییا باور نمی‌دارند روز داوری

كاین همه قلب و دغل در كار داور می‌كنند

مانه رندان ریایم و حریفان نفاق

آنكه او عالم سر است بدین حال گواست

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس

كجاست دیر مغان و شراب ناب كجا؟

دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم

به آنكه بر در میخانه بركشم عَلَمی

جام می‌گیرم و از اهل ریا دور شوم

یعنی از اهل جهان پاكدلی بگزینم

چاك خواهم زدن این دلق ریایی چكنم؟

روح را صحبت ناجنس عذابیست الیم

دام سختست مگر یار شود لطف خدا

ورنه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم

دو نصیحت كنمت بشنو و صد گنج ببر

از در عیش درآ و به ره عیب مپوی

شب همگی دوستان عزیزم خوش