You تو

این روزها مشغول دیدن یک سریال از شبکه نتفلیکس هستم به نام "تو" . در آن شخصیت های استاکر به خوبی به نمایش درآمده اند. شخصیت هایی که از فرط علاقه به طرف مقابل هزاران بلا بر سرش آورده و برای آن هم توجیه هایی شاخ دار می تراشند و بازهم به خود و دیگران القا می کنند که همه این کارها را به دلیل خیرخواهیشان برای طرف مقابل است. شخصیت اصلی داستان یک جوان به اسم جو هست که در فصل اول در یک کتابفروشی که کتاب‌های دست دوم در نیویورک می فروشد مشغول کار است و عاشق یک دختر کتابخوان و دانشجوی نویسندگی می شود و هزاران بلا آن هم نامحسوس برسر طرف می آورد و طرف را در انتها به قتل می رساند وباز هم توجیه می کند که کشته شدنش به نفعش بوده است. در فصل های بعدی جالب تر هم می شود وقتی که به لس آنجلس نقل مکان کرده و با دختری دیگر آشنا می شود به اسم "عشق" (لاو) که در ابتدا به نظر می رسد دختری مهربان، دلسوز و همراهیست ولی در ادامه به هیولایی می ماند که کمتر از خود جو نیست و او هم بشدت پتانسیل یک استاکر بودن آن هم در کالبد یک زن را داراست. جالبتر آن که جو تمام این بلاها را از طریق اطلاعاتی که افراد مربوطه در شبکه های اجتماعی به اشتراک گذاشته اند بدست می آورد و به نقاط ضعفشان پی می برد و از همان طریق به آنها ضربه می زند.این سریال به خوبی نقص ها و ضرباتی که شخصیت انسان در دوران کودکی و به دلیل به متولد شدن در خانواده های ناسالم که در آن پدر و مادر رفتارهای بیمارگونه دارند و روابط بین آنها کار نمی کند و اثرات آنها را نشان می دهد حال خواه طرف مرد باشد خواه زن، نکته دیگر که این سریال به آن پرداخته نشان دادن جنبه های منفی شبکه های اجتماعی و اشتراک گذاری بیش از حد اطلاعات شخصی و مکنونات قلبی در آنهاست. توصیه می کنم اگر به دیدن صحنه های دلخراش و ترسناک علاقه ای ندارید از تماشای سریال پرهیز کنید چون در بعضی قسمت ها صحنه های خودزنی، خودکشی یا کشتن فجیع برخی شخصیت های فرعی سریال رخ می دهد که مناسب هرسلیقه ای نیست. نکته ای که می خواستم با صحبت کردن درمورد این سریال بگویم این بود که تلاش کنید روابط سالمی داشته باشید و از ماندن در روابط سمی و انسان‌هایی با چنین شخصیت هایی و یا شخصیت های بیمار پرهیز کنید و فقط با کسانی ارتباط گرفته یا ازدواج کنید که بدانید روابطتان باهم کار می کند چون اگر زمانی فرزندی در این ازدواج متولد شد به دلیل سالم بودن رابطه به طور خودکار سالم زیستن را می آموزد و به دلیل رشد در خانواده ای با اتمسفر و جوی سالم نقصی در شخصیتش شکل نخواهد گرفت. همینطور فرزند این خانواده این توانایی را بدست می آورد که رابطه سالم را از ناسالم تشخیص می دهد و می داند بعدها از چه روابطی پرهیز کند که شخصیت سالم فقط در جو سالم پرورش پیدا می کند. در ادامه هم توصیه می کنم اگر در شبکه های اجتماعی حضور دارید در به اشتراک گذاری اطلاعاتتان احتیاط به خرج دهید که بهانه به دست انسان های بیمار ندهید. هرچند که من خودم از جنبه های اینچنینی شبکه های اجتماعی کم و بیش آگاه بودم ولی این سریال برایم به عنوان تاکیدی بیشتر بر احتیاط در حضور در این شبکه ها بود.

در پایان خداوند را شاکرم که در خانواده ای پا به این جهان گذاشتم که ارزش هایش فرسنگ ها بالاتر از ارزش های به ظاهر درست ولی به باطن بیمارگونه بود و شخصیتم از نقص هایی بشدت خطرناک و خانمان‌سوز درامان ماند.

همین و تمام.

درباره یک سریال (روز صفر)

این دو سه روز یک مینی سریال ۶ قسمتی به عنوان روز صفر Zero day رو تماشا کردم که نشان می داد آمریکا مورد حمله سایبری شدید قرار گرفته و رئیس جمهور سابق جورج مولن وظیفه ریاست کمیسیون تحقیقات برای پیدا کردن عاملان اصلی فاجعه که باعث مرگ هزاران نفر بر اثر این حمله سایبری شده رو به عهده می گیره. نقش این آقا رو رابرت دنیروی معروف بازی کرده. گذشته از بازی مسلطی که دنیرو داره یک جایی هست که رئیس و مالک یک شرکت آی تی و های تک و سوشیال مدیا رو که بعد ها مشخص شد از عوامل و وسیله ای برای اجرای این حمله بوده را به دفترش دعوت می کنه و بعد از تمام شدن جلسه با حضور معاونانش وقتی می خواد این خانوم رو بدرقه کنه یک جمله می گه بهش و اشاره می کنه به نقل قولی که طرف کرده در پیام ویدئویی و درش گفته" ما نباید آزادی رو قربانی امنیت کنیم " و به جای کلمه Liberty گفته Freedom. اونجا یک تیکه به این خانم می اندازه که "ولی این دو واژه باهم تفاوت دارند. Freedom بدین معنی هست که اجازه دارید هرکاری که می خواهید بکنید ولی liberty این نیست و معنیش این هست که اکثر و باقی مانده ما را از شر آدمایی مثل شما حفظ می کنه." یعنی آزادی واقعی قید و بند هم داره و به این صورت نیست که هرکاری دلت بخواد بتونی بکنی و باید اجازه داشته باشیم جلوتون رو بگیریم. در قسمت آخر سریال هم مشخص می شه که دختر خود رئیس کمیسیون هم به همراه تعدادی از نمایندگان و رئیس مجلس نمایندگان آمریکا تدارک بیننده این فاجعه برای مقاصد کثیف سیاسی خودشون بودند و دختر پشیمان می شه و خودشو تسلیم می کنه و مابقی رو هم لو می ده. یک سکانس هست که این آقای مولن در آشپزخانه نشسته و می خواد صبحانه بخوره با همسرش و وقتی هست که متوجه خیانت دخترشون که نماینده کنگره هست هم شده اند و اين پدر تو فکره و باید تصمیمات سختی بگیره . اینجاست که همسرش دستش رو می گیره و می گه ببین جورج درسته که ما با دخترمون تو یک جبهه نیستیم و اون مقابل ما بوده و یکی از مسئولین فاجعه است ولی ماهم غیر مستقیم مسئولیم و باید مسئولیت بپذیریم چون نتونستیم طوری فرزندانمان رو تربیت کنیم که در بزنگاه زندگیشون تصمیم درستی بگیرند و در سمت درست بایستند. اینجاست که باید متوجه شد پدر و مادر درست بودن چه زحمت فراوانی می طلبه و این زحمت، تنها زحمت جسمی به دنیا آوردن فرزند نیست. از آغاز تا پایان این سریال حاوی نکات ریز و درشت فراوانی بود. نمی خوام به شرح و تفسیر سریال بپردازم . تماشا و تفسیرش با خود شما.