مرزهای اهمیت
آرتور شوپنهاور فیلسوف آلمانی یک جمله داره که خیلی جالبه:
"اهمیت دادن بیش از اندازه به نظر دیگران، جنونی است که بر همهٔ مردم حاکم است. این جنون چه در سرشت ما ریشه داشته باشد، چه حاصل جامعه و تمدن باشد، بههرحال بر همهٔ کردار و رفتار ما تأثیر بیش از اندازه میگذارد و دشمن نیکبختیِ ما است."
من این جمله رو اینطور می فهمم که به هر کسی به اندازه ای که ظرفیتش را دارد اهمیت بدهید چون هراندازه بیش از ظرفیت اهمیت دهید مانند کاسه ای که لبریز می شود یا مانند رودخانه ای خروشان طغیان می کند و انتظاراتش از حد و اندازه خارج شده و به قول سعدی خیال بد می کند همچنین اگر به نظر کسی بیش از حد اهمیت دهید در حالی که آنقدر ها هم اهمیت ندارد فردا پیش خودش این فکر را می کند که صاحب نظر است و راجع همه چیز و همه کس نظر می دهد. این اهمیت بیش از حد از هرطریقی به ما و فرهنگ ما وارد شده باشد افت است. چنین تجربه ای رو خودم از سرگذرانده ام. با افرادی در ارتباط بودم که به محض اینکه بیش از ظرفیتشون بهشون محبت و کمک کردم بعدها طلبکار من شده بودند و هرچه این میزان کمک و اهمیتی که دادم بیشتر بود میزان طلبکاری آنها بیشتر و وقیحانه تر و اگر به نظر بعضی افراد بیش از حد اونها اهمیت دادم فردا حس کردند که انگار حق دارند راجع به باقی مسائل هم اظهارنظر کنند و حتی سعی کردند راجع به برخی مسائل شخصی من هم نظر بدهند. هرموقع تصمیم به کمک به دیگری را داشتید یا خواستید نظرش را بشنوید ابتدا میزان و مقدار ظرفیتش رو بسنجید. در این آخر سالی بهتر است اگر در پی تغییر خودمان و رفتارمان هستیم از چنین جاهایی شروع کنیم و چه بهتر از شروع سال نو که می تونه سرفصل تغییر ما باشه.
یک درس مهندسی و مدیریت خوانده سرد و گرم چشیده.